۱۳۸۸ دی ۷, دوشنبه

من هم دلهره دارم!



.
من دلهره دارم! دلم ميخواهد آبتنى كنم. دلهره دارم كه مبادا خيس شوم! چه خوب بود شنا بدون خيس شدن!
.




كاريكاتورى از مانا نيستانى







۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه

لذت قضاوت در خلاء - 1

.
وقتى از زمين فاصله ميگيرى، از بالا به چيز ها نگاه ميكنى، فكر ميكنى كه بهتر ميبينى، كاملتر ميبينى، درست هم هست، ديدت وسيعتر شده ولى دليل بر اين نيست كه بهتر قضاوت مى كنى! باهر سانتى كه فاصله ميگيرى كمتر لمس مى كنى ، كمتر ميشنوى! كم كم تار و پود روابط رو كمتر حس ميكنى، زد و بند قواعد خودساخته و يا ناگزير رو فراموش ميكنى، اينها هم معيار قضاوت اند. مثل اون پرنده مى مونى كه از قفسش گريخته اكنون از بالا نگاه ميكنه ماهى قرمز، همدم سابقش, رو در تنگ بلور! سرى از افسوس برايى ماهى در بند تكان ميده كه اى بيچاره، نميدونه كه در تنگ بازه!!! و در تنگ باز است، براستى!
.
.

۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

احسان آسوده بخواب

.

شايد اولين موجودى در دنيا بودى كه حكم استينافت از حكم اوليه ات سنگينتر بود! ميدانى ميدانى چرا؟ چون كه مرگ در سراى ما همه گير شده! وقتى كه آمار رسمى مرگ جاده ها به بيش از چهل هزار آدم ميرسد و آب از آب تكان نميخورد، وقتى مثلا رفتن تماشاى فوتبال تلفات مرگ آفرين دارد و آب از آب تكان ميخورد وقتى كه نزديك نيم ميليون آدم به دليل ادامه بى دليل جنگ كشته ميشوند و آبى از آب تكان ميخورد ، نشان دهنده پوستى است كه كم كم كلفت ميشود! اعدام نبايد جاى تعجبى داشته باشد! ما همگى مدتها است كه اعدام شده ايم. ما لت و پار شده ايم...

۱۳۸۸ آبان ۱۳, چهارشنبه

شعارهاى درست بدين ديگه!!!

.
ديروز در لابه لاى شعارهايى كه در ويدئوهاى ارسالى از ايران ميديدم., شعارهايى شنيدم بسيار مايوس كننده! حتى از الله و اكبر هم بدتر بود!! براى منى كه از اين ور دنيا با تمام وجود دارم مبارزه ميكنم! و آرزويى جز رسيدن كشور به سكولاريسم ندارم شنيدن شعار " خامنه اى قاتله ولايتش باطله! " درد آور بود! چرا كه مفهوم غايى آن اين است كه شعار دهندگان به نوعى حكومت ولايى را پذيرفته، بر اين باورند كه اگر جناب ولى قاتل نباشه ولايتش قابل قبول است! به همين سادگى! اين فرسنگها با روح سكولاريسم فاصله داره! خجالت هم نميكشند!!!!
به نمايندگى از جناب نورى اعلا و نوچگان گرامى ايشان, برائت جريان اصيل سكولار ايران را از اين حركت به واقع انحرافى اعلام داشته، شعار زير را براى روز هاى آينده پيشنهاد ميكنم!

نون و پنير و خيار!!! جمهورى سكولار!!!
.

۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

لجن مال يعنى چى؟

.
.
وقتى همه خوابيم.... انگار كه شايد وقتى ديگر رو ميبينى با ديالوگها و لوكيشنهاى جديد ولى با همان دكوپاژ ها! حرکات بازیگران تو را یاد تعزیه خوانی ها می اندازد ، هر که نوبت دیالوگ دارد می دود توی کادر و با عجله دیالوگش را می گوید و از کادر بیرون می پرد. نفر بعدی که می آید دیالوگش این قدر و نامربوط است که به جای اینکه فیلم را دنبال کنی ، سعی می کنی دیالوگهای بی ربط را ریسه و مرتب کنی!
واقعا چرا؟ نميدانم اشكال از من است كه ايراد بيخودى ميگرم؟ يا انتظار بيهوده يا بى جا دارم از كسى كه به شهادت آثارش جزو معدود كارگردانان سينماى ايران است كه روى مخاطب تاثير گذارند.. اى كاش اين فيلم رو نميديدم!
.
.

۱۳۸۸ مهر ۲۶, یکشنبه

پاسداشت كرامت انسانى با نگاه اومانيستى

.
.
مدتى مديدى است كه دست و دلم به نوشتن نميره! شايد دليلش مشغله فراوان شغلى باشه كه هنگام بازگشت به منزل هم دست از سرم برنميداره، دليل ديگرش نگرانى گاه مايوس كننده از آنچه است كه اين روز ها در زادگاه ما در جريانه. اين دو سبب شده كم و بيش گرد رخوتى غم انگيز به روى زندگى مجازى من بشينه و تار عنكبوتى نسبتا ضخيم روى وبلاگ من فرصت تنيدن پيداكنه!
انگيزه اين پنجه كشيدن روى گردو غبار، اجابت دوستى ناديده بود, رودرانر كه از ديد من باشخصيت ترين كاربر بالاترينه، اين رو به جرات پس از دوسال و نيم كه از آشنايى من با اين سايت ميگذره ميگم.
سوال اينكه ، ما چه ميخواهيم؟
ابتدا نگاهى كردم به نوشته هاى دوستان، كه همگى حاوى مطالب ارزشمندى بودند، آزادى فصل مشترك تمام آنها بود.يكى از اخلاق,اين گمشده بزرگ, ميگفت.

شايد تكرار مكررات بود اگر من يك ليست بلند و بالا از آمال بديهى انسانى خودم ميگفتم كه رسيدنش به آنها در فضاى كنونى ايران به خواب ميماند. چيزى كه به اعتقاد من تمام ليستها با هر گونه سليقه را پوشش ميدهد و متضمن آزادى هم هست و اخلاق بر پايه آن مفهوم پيدا ميكند يك جمله است:
حفظ كرامت انسانى با نگاه اومانيستى

لازم است كه اينجا بگويم از ديد من هيچ جامعه اى به حد نهايت آن دست نمى يابد و مقايسه جوامع و يا سيستمها از اين جهت با همديگر فقط آنها را به گونه نسبى بالاتر يا پايينتر از بقيه قرار ميدهد. به همين دليل زندگى در جوامعى كه شايد خيلى از آرزوهاى هر ليستى را سالهاست كه براورده كرده اند, پس از چندى ملال براورده نشدن ليستهاى ثانويه فراوانى را به دنبال خواهد داشت.

پسوند اومانيستى اين قضيه از اينجهت مهم است كه بسيارى از مرامهاى خدامحور, خود را به نوعى باسدار كرامت انسانى ميدانند! البته آن انسانى كه در نهايت برده و بنده "جبارى خودساخته" است.

.
.
راه رسيدن به آن چيست؟ شايد جواب ساده به آن آگاهى باشد، آنگونه كه رودرانر هم گفت. حال مشكل اين است كه چگونه ميشود به آگاهى دست يافت؟ از آن مهمتر كه مفهوم آگاهى چيست؟ اگر آگاهى را فقط اينفورماسيون در نظر بگيريم آيا اين كافى خواهد بود؟ آيا آگاهى برابر است با اينفورماسيون به همراه پردازش عقلى آن؟ اينگونه درست تر به نظر ميرسد ولى اگر اينگونه باشد از آنجايى كه انسانها كامپيوترهايى با فرمتهاى مساوى نيستند، لاجرم حاصل پردازشهاى آنها هم ميتواند بسيار متفاوت باشد! درنهايت اين برايند به كجا مى انجامد؟
زمان!! شايد زمان حلال مشكلات باشد! البته به شرط اينكه كاغذى براى نوشتن ليستهاى سادسيه.. و تاسعيه!! باقى نماند!
.
.

۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

چفيه!


.
.

رهبر "با چفيه" دو ماه پيش : اعتراض كنندگان به نتايج انتخابات كار خوبى نميكنند، من اين را نميپسندم! من شديدا به عواقب اين كارها هشدار ميدهم ... من جان ناقابلى دارم كه...

رهبر "بى چفيه" دو روز پيش : مسئولين جنايت ها انجام شده در كهريزك بايد به سزاى اعمال جنايتكارانه خود برسند!
.
.

۱۳۸۸ مرداد ۱۰, شنبه

اعتراف

.
پخش اعترافات دادگاه و واكنش خيلى ها نشاندهنده اين بود كه واقعا هنوز اين تاكتيك استالينى براى جامعه ايران بى تاثير نميتونه باشه، عده اى بى انصافانه به ابطحى خرده ميگيرند كه چرا؟!! نميدانم تا كى برخى دوست دارند همواره از جيب ديگران هزينه كنند و تازه متوقع هم باشند! قضيه تلخه ولى كار به جايى ميرسه كه آدم فكر ميكنه واقعا احمدى نژاد لايق همين مردم است.
ايراد ميگيرند كه گلسرخى رفت زندان، اكبر گنجى هم رفت, چرا ابطحى زاييد؟!!
- ترازوى ندارم كه بسنجم آدم چقدر ميتواند كودن باشد كه چنين مقايسه اى بكند؟ چيزى كه هيچ گونه استاندارد پذير نيست! آيا شكنجه گران يكى بودند؟ حكومتها يكى بودند؟ شرايط كشور به يك ميزان بحرانى بود، از همه مهمتر آدمهاى زير شكنجه به يك ميزان توان بايد داشته باشند؟!
شرم آور است
.

۱۳۸۸ مرداد ۷, چهارشنبه

كسى از عرفان حرف حساب خبر داره؟!

.
اميدوارم كه خوب باشه، خيلى وقته كه آپ نكرده، اينقدر خبر بد شنيديم كه آدم سريعا فكر ناجور ميكنه!

۱۳۸۸ مرداد ۵, دوشنبه

وحدت كلمه يا كلمه واحده ؟

.

"وحدت كلمه" كه اين را اولين بار از زبان آدمى مثل خمينى شنيدم، به درستى ميتوان عاملى باشد كه سبب اتحاد نيرو ها براى نيل به مقصودى خاص گردد.

از اين عبارت دو حرفى يك "مخرج مشترك" استخراج ميشود. براى رويكردهاى ائتلافى و متحدانه , بزرگ كردن دايره مخرجهاى مشترك منطقى و معقول است. سبب نيرومند تر شدن حركت ميگردد.

اما چيزى كه با آن اشتباه ميشود و غالب بازدارنده و تفرقه افكن است. مانور دادن رو "كلمه واحده" است.
مانور دادن روى كلمه واحده با روح تكثر گرايى بيگانه است. اگر چه پذيرفتن آن را از جانب عده اى با بهانه استراتژى مبارزاتى ميبينيم، اين امر ميتواند به استبدادى ديگر منجر شود.
مثال:
در چهار چوب مبارزاتى گفتن شعار الله و اكبر بر بامها به جهت تاثيرى كه دارد، كار خوبى است. وحدت كلمه را من در قالب رفتن مردم به روى بامها ميبينم، ولى منحصر كردن فريدهاى مردم به الله و اكبر را مناسب نميبينم.
مشابه اين مورد در ايراد به كار گنجى در ممانعت از گردهمايى با پرچم شير و خورشيد كاملا مصداق دارد. مخرج مشترك همايش اعتراضى است، نه لزوما آن گونه كه برخى بپسندند.
.

۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

شباهت صد در صد

.
چه شباهت قريبى دارند صد در صدى ها! چه ذوب شده در ولايت باشند، چه به تار و پود خودساخته ذهن در اسارت . هر دو در دراز مدت اميد عافيت دارند و در كوتاه مدت حاصل تلاششان به يك چيز مى انجامد ( البته اگر بشود خلسه مليح هر از گاه و سفاحت نيشخند دمادم را تلاش ناميد!)
كوبيدن سبزى در هاون كار هردو ست!! آن يكى در خيابان باتوم به دست! ديگرى با كيبورد و ماوس! آن يكى خس و خاشاك ميخواندشان ، اينان گوسپند و بز!!
هردو مغرور به توهم در جيب داشتن حقيقت، هردو مشغول به خفه كردن انديشه ديگر! هر دو بيشرم در مارك زدن به اين و آن بدون توانايى اثبات مدعا! (هردو بى نياز از اثبات مدعا)، اين ميان برخى چوب دو سر طلاى اين جماعتند! مثلا مسعود بهنود!! مزدور از ديد هردو!!
اين شباهت مربوط به امروز و ديروز نيست! هردو خودى و غير خودى دارند، هردو غير خودى ها را سر و ته يه كرباس ميبينند! كلمه "اصلاحات" باعث تهوع هر دو ميشود! نفرت از خاتمى از فرايض هردو محسوب ميشود و مارك خاتمى چى زدن! به اين و آن از تفريحات هردو است!

نكته پايانى اينكه هر دو به عقيده خود ميبالند!! حال با هر توجيهى!

۱۳۸۸ تیر ۲۲, دوشنبه

نوبت بازى ; بفرماييد! نوبت شماست!

.
شكاف عميق ايجاد شده در حاكميت بسيار عظيم است. پس لرزه هاى آن از ديد من فراتر از ميزان تصور حكومت بوده است. ترك و دامنه اين شكاف به سرعت در حال افزايش است به گونه اى كه جناح به اصطلاح اصول گرا ،عملا چند پاره شده است. هرچند كه تا كنون سعى كرده اند با اولويت قرار دادن مشتركاتشان از هم نپاشند، ولى بپرسيد مثلا لاريجانى كجاى اين قضيه ايستاده است؟ باز تاب شكاف مهلك اصول گرا ها را به هنگام معرفى كابينه به مجلس خودى!! بيشتر خواهيم ديد.
در آن سوى ميدان مردم چه در آينده از موسوى عبور كنند چه همگام با او پيش بروند حركت خود را در حد مقدور و شايد بشود گفت بيش از ميزان قابل پيش بينى انجام داده اند و توپ را اينك به زمين حكومت انداخته اند. از همين اكنون حكومت با بزرگترين چالش عمر خود روبروست. نگاهى به زندانها كه اينكه لبريز از مدير كل و استاندار تا معاون وزير و معاون رئيس جمهورى همين حكومت است، به نوعى درسر زيادى براى حكومت را خبر ميدهد.
حركت تاريخى مردم خارج از كشور در آگاهى دادن به افكار عمومى مردم جهان غرب ( مردمى كه تا قبل از اين از طريق مدياى خود ايران را مساوى احمدى نژاد ميديد! و با تحريم انتخابات هيچ وقت آگاهى نمى يافت) بسيار مهم است. در اين شرايط مراوده غرب با اين حكومت, حد اقل مراوده واضح و آشكار، با مخالفت افكار عمومى غرب روبرو خواهد شد . اين امر عرصه را همچنان بر حكومت تنگتر خواهد كرد.
حالا نوبت بازى حكومت است و تازه اول گرفتارى آنها. در هر قدم مواجه شدن با چالشى شديد چيزى نيست كه حكومتى آرزويش را داشته باشد.
.

۱۳۸۸ تیر ۱۷, چهارشنبه

كالبدشكافى بحثهاى بى نتيجه

.
چرا بحث ميكنيم؟
اين قضيه ميتواند دلايل و اهداف متفاوتى داشته باشد.

1. بحث به منظور تبادل تجربه و كمك كردن به روشن شدن يك چيز.

اين نوع مباحثه معمولا با احترام متقابل شروع ميشه، طرفين اين گونه بحثها پيش از آغاز و در جريان بحث, همديگر رو به عنوان صاحب انديشه به رسميت ميشناسند. چون هدف اصلى آنها روشن شدن موضوعى است، بر روى نظريات خود تعصب ندارند، همديگر را تخريب نميكنند.

2. بحث به منظور به قضاوت گذاشتن چيزى.

در اين نوع مباحثه, يك سمت موضوعى رو كه ميتونه ايده اى يا سوالى باشه به مشاركت ميگذارد، و خود پاسيو است. از مجموع نظرات ديگران جنبه هاى تاريك موضوع روشن تر ميشود. مشابه اين گونه بحث ها جديدا در سايت هاى CNN و BBC زياد ديده ميشود، شايد از ويژگى هاى وب2 باشد.

3. بحث براى به آرامش رسيدن خود.

يكى از روشهاى درمانى اختلالات اضطرابى (كه تمام انسانها در دوره هايى از زندگى به آن درگيرند، در زبان عاميانه به آن استرس هم ميگويند) گفتگو كردن آزاد درباره و پيرامون موضوع استرس زا است. در اين گونه مباحثه بيشتر از آنكه نتيجه گيرى مهم باشد، رفتار بحث كننده ناخوداگاهانه مشغول اضطراب زدايى است.
از آنجايى كه عقيده مخالف باعث افزايش استرس ميشود ناخوداگاه جبهه گيرى پيش ميايد ( واكنش ناخوداگاه كه نوعى مكانيسم دفاعى روانى است). سواى اينكه آدم در چه منزلت اجتماعى باشد، هر كسى كه در اين لوپ قرار بگيرد، كم و بيش اين واكنش را نشان خواهد داد.در اين شرايط دلنشين ترين مسكن , بجز تخريب ، تحقير و حذف انديشه مخالف, تاييدى از دوستى كه هم ايده است ميباشد. چرا كه استرس را كم ميكند، غافل از اينكه ادامه بحث با همفكر, كمكى به روشن تر شدن تم بحث نخواهد كرد! ولى همانگونه كه بالاتر اشاره شد هدف اصلى چيز ديگرى است.

.........................................................................................................................................................................

دوستى ادعا ميكرد كه هدفش از بحث, دعوت افراد به انديشيدن است. ولى انديشه اى كه مثل او نبود را با برچسب روشنفكر نما، كم سواد، خودشيفته ، بى اطلاع و... خفه ميكرد. شايد هم مقصود ايشان دعوت به انديشيدن بود، ولى آنگونه كه ايشان مى انديشيد...
.


۱۳۸۸ تیر ۸, دوشنبه

قهرمان آرى يا نه؟!

.
بيچاره ملتى كه به قهرمان نياز داره، از اون بيچاره تر روشنفكرى كه است ( اگه اين اسم رو بشه روش گذاشت) ، اين ماجرا را مسخره ميكنه, ولى خودش در نقد كسانى كه به عنوان رهبر جنبشى مطرح ميشوند, اونها رو در جايگاه قهرمان و اونهم از نوع ايده آل مورد قضاوت قرار ميده و چون نيستند باز هم مسخره ميكنه!! دردناك نيست؟!
.
.
آقاجون قربون دستت بيا يه هلى بده اين ماشين روشن بشه...... كجا ميخواى برى؟.... دارم ميرم كرج, چه فرقى ميكنه مگه؟..... آخه آدم بى عقل! با اين سرعت هل دادن به اول اتوبان هم نميرسى كه!!! .... اى بابا! آقا جون به عقل من هم ميرسه كه نبايد با هل تا كرج برم!! ميخوام ماشين رو روشن كنم!!ميتونى بفهمى يا نه ايده آليست!! كشتى ما رو تو !!

۱۳۸۸ تیر ۶, شنبه

اعترافات جديد در راه است!

.
.
اميدوارم كه ديگه در مملكت هالويى پيدا نشه كه هنوز هم تحت تاثير اين جنگ روانى مدل روسى كمونيستى قرار بگيره، البته ميدونم كه آرزويى محاله!!!
سيستم اعتراف گيرى خيلى قوى است! براى مثل شما احمدى نژاد رو 24 ساعت در سيستم قرار بده، قاتل مايكل جكسون رو تحويل بگير!!
.
.
مخاطب اعترافگيرى ها كيند؟
نوجوان بسيجى! روستايى ساده دلى كه تنها روزنه اش با بيرون سيماى جمهورى اسلامى و مسجد محل است!
مخاطبان ديگر كسانى هستند كه بر دروغين بودن اين اعترافات باور دارند ولى با مشاهده شكستن "عناصر به زور معترف"، دلسرد و مرعوب ميشوند.
.

۱۳۸۸ تیر ۵, جمعه

آقاى نورى اعلا , فسيل شده اى جانم!

.
مقاله جديد آقاى نورى اعلا بيشتر به يك گرو كشى بچه هاى دبستانى شباهت داشت تا به تحليل يك رويداد!
جاى تعجب هم نداره اگه كسانى كه روش برخوردشان بامسائل دور و برشان خام و سطحى است, عمق گافى كه اين آقا داده را نفهمند.
ايشان در مقام تبرئه خود برامده و بى جهت دوباره تنور بحث تحريم و شركت رو به بهانه تلفنى!! كه به ايشان شده روشن كرده اند، اما چگونه!
ميگويد هم تحريمى ها و هم شركتى ها از ولى فقيه رودست خورده اند. رودست خوردن شركتى ها از اين جهت بوده كه ايشان گمان ميبردند با شركت گسترده امكان تقلب در انتخابات كمتر ميشده، كه نشده!! ولى اين نكته را بدون توضيح ميگذارند كه هم فكران ايشان اصولا به تفاوتى بين كانديداها معتقد نبودند! آنرا سناريويى ميدانستند كه هر كدام كه بيايد فرقى نميكند!
اين دو مقوله هم تراز نيست! ايشان و قرقره كنندگان افاضاتشان در وبلاگهايى كه هدفشان دعوت افراد به انديشيدن است!( بخوانيد انگونه كه آنها مينديشند!)، تفاوتى بين جناح هاى رژيم نميدند، در حاليكه خيلى آدمها در درون و برون ميتوانستند اين تفاوت را و اهميت ايجاد شكاف بين اين جناحها را حس كنند. بار ها گفته شد كه بايد اين شكافها به هر روش افزوده شود، از جمله شركت در انتخابات. پستها هست و ميشود باز خوانى كرد.
در جايى از اين مقاله خون كشته شدگان به گردن راى دهندگان گذاشته شده كه اين قدر بيان اين مطلب ابلهانه است كه نيازى ب جواب نيست. بهتر است ايشان و نوچه هاى گرامى يك ليوان آب يخ ميل فرمايند و كمى صداقت داشته باشند.
.

۱۳۸۸ تیر ۳, چهارشنبه

رضا زاده در تيم ملى فوتبال احمدى نژادى


در راستاى بازنشستگى اجبارى(بخوانيد كنار گذاشتن) بازيكنان غير خودى! كه با مچ بند سبز به خاشاك پيوستند. رضا زاده به تيم ملى فوتبال دعوت شد!
.

۱۳۸۸ خرداد ۳۱, یکشنبه

چگونه با آسيبهاى ناشى از درگيرى هاى خيابانى مقابله كنيم؟

.
.
به زبان ساده اقدامات اوليه در آسيبهاى ناشى از درگيرى هاى خيابانى به سه دسته تقسيم ميشود، جراحات برنده سطحى ، جراحتهاى برنده عمقى و جراحتهاى كوبشى.
1. جراحات برنده سطحى :
زخم هاى غير فرو رونده ناشى از چاقو ها مثل خراش ناشى از آن يا باتوم و پنجه بوكس در اين گروه قرار ميگيرند.
اقدام اوليه خيابانى: سعى كنيد لبه هاى برش كنار هم قرار بگيرند تا رسيدن به بيمارستان كافى است روى محل پارچه اى گذاشته آن را با پارچه نوارى بانداژ كنيد، اگه در محل خونريزى خون به حالت فورانى بيرون ميايد علاوه بر بانداژى كه در بالا گفته شده 4 انگشت بالاى محل را كمى محكمتر دوباره ببنديد سعى كنيد اندام درگير كمى بالاتر از سطح قلب قرار بگيرد.

2. زخمهاى فرو رونده:
اينها به دو گروه تقسيم ميشوند، زخمهاى ناشى از سلاح سرد، و زخمهاى ناشى از گلوله.
زخمهاى فرو رونده ناشى از چاقو، اگه اندامها درگير هستند اقدام مشابه زخمهاى سطحى است، اگر شكم و قفسه سينه درگير است در صو رتى كه چاقو بيرون نيامده از بيرون آوردن آن خودارى شود اگر آن گونه كه شايع تر است چاقو بيرون آورده شده محل زخم خوردگى را بپوشانيد، اگه قسمتى از روده بيرون زده از داخل كردن آن به شكم جدا خودارى كنيد فقط روى روده بيرون آمده را با پارچه تميز و مرطوب بپوشانيد، شما براى رساندن بيمار به ميز جراحى فقط چند دقيقه فرصت داريد، سرعت عمل نقش اساسى دارد.
در صو رت آسيب عميق قفسه سينه دقت كنيد در صو رت اينكه با تنفس هوا از سوراخ خارج و وارد ميشود روى جراحت رو با كيسه نايلونى تميز بپوشونيد تا از ورود هوا كه با عث تحت فشار قرار گرفتن قلب و كلاپس ريه ميشه جلو گيرى بشه.
زخمهاى گلوله ناشى از سلاح هاى ارتشى بدترين نوع هستند، اونها در جلوى بدن يه سوراخ ريز ايجاد ميكنند و از پشت با ايجاد يك حفره بزرگ بيرون ميايند، كار زيادى در خيابان براى اينها قابل انجام نيست، ولى اصول اقدام اوليه مانند مورد بالاست.

3. آسيبهاى كوبشى:
آسيبهاى ناشى از باتوم به نواحى سر و گردن، زمين خوردن و بر خورد سر و جسم سخت از اين گونه هستند.
در آسيبهاى گردن دقت كنيد كه بيمار تنفس ميكند، در شرايط مشكل تنفسى تلاش براى باز كردن راه هوايى مهم است.( در صو رتى كه ميتوانيد تراكئوستومى حتى با بيمار را در ا خودكار هم ميشود)، ولى اگر نميتوانيد بيمار را به آرامى در حالت خوابيده قرار دهيد دهان بيمار را باز كنيد و سعى كنيد اگر زبان ته حلق افتاده آن را بيرون بكشيد.
آسيبهاى سر ممكن است منجر به گيجى شود اگر بيمار گفت كه حالش خوب است, كماكان آو را در نظر بگيريد سر صورت دوبينى يا تهوع يا عدم تعادل به سرعت اورا به بيمارستان منتقل كنيد، به او آب ندهيد خواهشا!! آب دادن به بيمارى كه هوشيارى كافى ندارد برابر است با خفگى در اثر ورود آب به مجارى تنفسى...

۱۳۸۸ خرداد ۲۸, پنجشنبه

اعتصابات گسترده ، راه برون رفت از بن بست

.


كودتا چى ها خوب بازى ميكنند، خيلى خوب! به خوبى وقت ميكشند، چند روز اخير شدت عمل نشون نميدن، تمام افراد مهم بدنه رقيب رو دستگير كرده اند، سران رقيب راه هاى ارتباط قدرت مندى با بدنه مردم ندارند، (مثل شركتى كه از تمام پرسنلش تنها رئيسهاشون موندن) بشدت ارتباطات محدود شده و زمان به نفع آنها تلف ميشه. ... آنها توپ رو انداختن توى زمين رقيب ويارگيرى من تو من كردن ( فوتبالى ها ميفهمند چى ميگم) و با دقت نظارگر هستن.

از اين ور جبهه سبز كه تنها برگ برنده اش سيل مردم است، زمان عامل بسيار بازدارنده اى براشون هست. چون اولا فرصت واكنش رو به رقيب ميده و مهم تر از اون فشار مردم به مروربه دليل خستگى و فرسودگى كم خواهد شد... اين همون چيزى است كه كودتا چى ها ميخوان و روى اون حساب ميكنند..

راه برون رفت؟

از ديد من تنها راه برون رفت از اين بن بست اينه كه جبهه سبز سريع به يك سرى حمله با اهداف مشخص كوتاه مدت دست بزنه، بجاى هدف كلى ابطال انتخابات، مثلا در اعتراض به عملكرد سيما ميشه اونجا تحصن كرد , يا اونجا رو تصرف كرد و به نوعى شاهرگ مدياى رقيب رو تنگ كرد، بايد با فراهم كردن اعتصابات همه گير و گسترده انرژى تيم مقابل رو گرفت و نفسش رو به شماره انداخت . راهپيماى در سكوت اگرچه ميليونى باشه براى رژيم فرقى با ترافيك شهرى!!! نداره! اونقدر صبر خواهند كرد تا روز به روز تعداد مردم كمتر بشه!!

.

۱۳۸۸ خرداد ۲۷, چهارشنبه

همون ميز پوكر!

.
ياد يه بحثى در چند ماه پيش افتادم، زير پستى از ابليس
بحث سر بازى اجبارى بود كه دوسر باخته. يك نگاهى به كامنتها شايد تجديد خاطره اى باشه.
.
هيچ تحولى با بيتفاوتى ايجاد نميشه، اين رو هم بايد پذيرفت كه هر حركتى هم لزوما به موفقيت ختم نميشه.
.
.
خيلى سخته كه بگى گوسفندان بى تفاوتند يا اسبان طغيانگر! يا اينكه عصيان گوسپندى است و بيتفاوتى آزادگى... براستى حقيقت كجاست
.
.

۱۳۸۸ خرداد ۲۳, شنبه

كروبى و حكم حكومتى جديد؟!

.
.
شايد اينجورى بهتر هم شد! كروبى و موسوى بايد نشان دهند (خيلى زودتر از آنچه گمان ميرفت) كه عملكرد آنها در برابر حكم حكومتى چيست؟
كروبى يكبار در كسوت رياست مجلس در زمان تعطيل فله اى مطبوعات به آن تمكين كرد. بايد ديد كروبى مدل جديد چقدر فرق داشته؟!

.
.

هزينه شركت؟!

.
محكوممان ميكنند ، ديديد گفتيم راى دادن و راى ندادن هيچ فرقى ندارد و اين انتصابات است؟!

پاسخ : آرى انتصابات بود، ولى راى دادن با راى ندادن يك فرق بزرگ داشت!

هزينه راى دادن تنها يك راى بود! نتيجه آن گرچه با راى ندادن فرقى متاسفانه نداشت. ولى هزينه آن براى حاكميت چه؟
آيا با شركت ما رژيم آبرو خريد يا بى آبرو شد؟؟ اتهام مشروعيت خريدن رو بايد به شركت كننده ها زد يا مدال مشروعيت زدايى به اونها داد؟!
صادقانه پيش وجدان خود قضاوت كنيد

۱۳۸۸ خرداد ۲۱, پنجشنبه

كالبد شكافى تب !

.
.

چى ميشه تب ميكنيم؟
به زبان ساده، يه سرى موادشيميايى در بدن به اسم مدياتور آزاد ميشن كيلويى!! اينكه اسمشون چيه و چه كار ميكنند بماند. ولى اينكه چرا آزاد ميشن دليلش يك واكنش دفاعى بدنه كه ميتونه در برابر عامل بيماريزا باشه، اعم از باكترى، ويروس يا سموم و حتى نئوپلازى.

تب يك بيمارى نيست!! بلكه علامت است، يك نشانه از يك واكنش در حال پديد آمدن

ضررش چيه؟
- ميتونه اگه از حدى بالاتر بره به ارگانهاى بدن آسيب بزنه! ديدى ماشين داغ ميكنه! موتورش ممكنه بسوزه؟! اون هم همينه...
آدما اگه تبشون از ميزانى بالاتر بره هذيان ميگن! دچار توهم ميشن، يعنى اينكه منطق رسما پر!
اگه تبشون پايين نياد خودشون هم پر پر ميشن!
قديما تب بر نبود، پاشويه ميكردن مريض رو! يه پارچه سفيد(!؟) رو خيس ميكردند ميماليدن به دست و پاى بيمار و يا سر و روش.

به لطف پيشرفت داروسازى الان تب برهاى خوبى به بازار اومده كه اثرش قوى و قابل اطمينانه.. يه سرى قرص هاى كوچك به رنگ سفيد!!
.
.

قلبى فشرده ، اما سرى افراشته

.
.
از اقدامى كه به اين كابوس دهشتناك و عجيب خاتمه بدهد حمايت ميكنم. ولى اين تازه قدم برداشتن به سوى خط استارت است نه جهش براى درنورديدن خط پايان.
باور دارم كه بيتفاوتى, برنداشتن حتى قدم بسوى خط شروع است!
دوستانى كه در اين راه به گونه من همراه هستند, قلوبشان فشرده است ولى بايد سرها افراشته باشد.
.
.
تقديم به رودرانر

.

۱۳۸۸ خرداد ۲۰, چهارشنبه

سراى اميد

.
.
ميشه هزار بار اين رو ديد، هزار بار گريست، هزار بار خنديد.
انسان موجود پيچيده اى است حتى براى خودش!
.
.
دوستت دارم وطن








۱۳۸۸ خرداد ۱۸, دوشنبه

الان فرداى انتخابات است!

.
.
رفقاى تحريمى گرامى، فرض كنيد الان فرداى انتخابات است! خب! تحريم كرديد به سلامتى, الان چه ميخواهيد بكنيد كه ما هم بكنيم!
ميدونيم كه وجود احمدى نژاد براى شما هيچ فرقى با كس ديگه نداره! ولى خب برنامه چيه؟!
.
.

۱۳۸۸ خرداد ۱۷, یکشنبه

هر كارى ميخواى بكنى اول سيفون رو بكش جان مادرت!

.
.
رفيق بعدا تا صبح راجع به انقلاب رنگى مخملى حرف ميزنيم! ولى بوى" ان" سرمون رو برده، بخدا لياقت ما اين ديگه نيست! آرمانخواهيت، روى سر ما بى شعور ها!!! جان مادرت سيفون رو بكش!! فردا ديره! گور باباى اين توهم مشروعيت كس شعرى كه مغزت رو پر كرده! سيفون رو بكش مرد!!!!!
.
.

"چيز" يا "بى همه چيز" ! مسئله اين است

.
.
انتخابات از ديشب دوقطبى شد! چيز در برابر بى همه چيز!!
دوستانى كه به "چيز" حساسيت دارند خودشون رو براى تحمل " بى همه چيز" براى مدت چهار سال ديگه آماده كنند!!
.

سوگند كه" رسانه هاى غربى" VOA و BBC فارسى نيستند! - 1

.
.
از اونكسى كه داخل ايرانه و هر از گاهى تفريحى مياد بيرون (نه دوبى و مالزى!) نميشه زياد انتظار داشت كه اين رو لمس كند. بد بختى اينه كه كسانى رو هم اينور پيدا ميكنى كه 20 ساله اينجان ولى توى جزيره تنهايى خودشون زندگى ميكنند، انگار يك تكه از ايران اينجا شعبه زده! از دنياى پيرامون خودشون خبر ندارند، نه اسم حزب ايالتشون رو ميدونند نه نماينده شهرشون رو مى شناسند، حالا جزئيات امر پيش كش! لامصبا نه اخبار اينجا رو ميبينند نه روزنامه ميخونند!
تنها ارتباطشون با بيرون تلويزيون هاى فارسى زبانه و IRIB ، حالا اين از حب وطنه يا غم غربت خيلى فرق نميكنه! ولى وقتى باهاشون حرف ميزنى ميبينى خيلى از مرحله پرتند! وقتى كه بحث افكار عمومى جهان غرب پيش مياد و اين ها هم به دليل زندگى در اينجا حق اظهار نظر رو براى خودشون محفوظ ميبينند ( كه البته دارند) قضيه دراماتيك ميشه!
ايهولناس! افكار عمومى غرب تحت تاثير مدياى اينجاست! اگه شما زحمت ميكشيد سر كار به چهار نفر توضيح ميدى كه ايران واقعى اين نيست، احمدى نژاد نماينده لايق ما نيست، كافى نيست! باور كن!
اونها توى اخبار وقتى اسم ايران رو ميشنوند به خدا مثل VOA فارسى نيست!! شايد در روز فقط چند ثانيه اونهم با تفسير تركونى كه احمدى نژاد فرضا در فلان جا زده! همين! درصد كمى هم تفسيرهاى ديگه رو دنبال ميكنند تازه اگر با سريال مورد علاقه شون تداخل نداشته باشه!
سياستمداراشون چون كارشون اينه بهتر از همه ميدونند كه در ايران چه خبره! ولى باور كنيد افكار عمومى اينجا (اگه كسى بخواد يك روز وقت بذاره ميتونه ببينه) خيلى هاشون اصلا فرق بين ايران و عراق رو نميدوند!! خيلى ها فكر ميكنند ايرانى ها عربند!!
حالا شما بيايد براى افكار عمومى جهان از رژيم مشروعيت زدايى كنيد!! با تحريم البته!!
.
.

۱۳۸۸ خرداد ۱۶, شنبه

آمارهايى كه احمدى نژاد با شكسته نفسى جا انداخت!

.
.

آمارى ازدستاوردهاى دوره چهارساله كه در مناظره ديروز يادش رفت بگه:

در بعد هوا و فضا: پرتاب سفينه سرنشين دار به مريخ و اهتزاز پرچم اسلام در آنجا
در بعد ورزشى: قهرمانى المپيك پكن با 214 طلا (به نيت چهارده معصوم)، و فتح جام جهانى
در بعد اكتشافات : كشف جاذبه زمين توسط ابوريحان بيرونى و به دستور مستقيم احمدى نژاد
در بعد كيمياگرى : تبديل ريال به پهن!
در بعد صادرات: صدور مغز هايى با بوى قرمه سبزى به تمام كشورهاى دنيا
در بعد توليد داخلى: پرورش مغز گوسفندى!( كشور به مرز خودكفايى رسيد)
در بعد سياست خارجى: به زانو در آوردن جهان غرب ( فكر كرديد ركود اقتصادى در غرب كار كى بود)
در بعد سياست منطقه اى : تقسيم سخاوتمندانه درياى خزر با شعار هرچه براى خود ميپسندى براى ديگران نيز بپسند!
در بعد فشن و مد : كاپشن احمدى نژادى (ورژن سال2008 با زير بغل پاره)
در بعد ديپلماسى جنگ پنهان با آمريكا: تغيير زبان آمريكا از انگليسى به اسپانيولى بدون اينكه آمريكايى ها خودشون بفهمند.
در بعد ابتكار و نو آورى: تبديل نوار غزه به CD ( در اثر جنگ راه انداختن , آنجا مسطح شد)
در بعد هنر و ادبيات: خط توليد انبوه صلوات فرستنده كامپيوترى جيبى با باترى خورشيدى!!
در بعد ركن چهارم دموكراسى (مطبوعات): صرفجويى!! تبديل چهار ركن به يك ركن در چهارچوب سياست كوچك كردن دولت! و بزرگ كردن دولش!!!

توهم مشروعيت، خيال يا واقعيت؟

.
.
گزاره : شركت در انتخابات باعث مشروعت نظام است.

فرض ميكنيم كه تعداد شركت كنندگان در راى گيرى انتخابات كشورها براى جامعه جهانى ملاك مشروعيت اون كشورهاست.
به اين واقعيتها كسى پاسخ بده،( فكر كنيد راجع بهشون) :

- در ايران يك تعداد راى ثابت وجود داره كه با توجيه واجب دينى يا وابستگى حكومتى داده ميشه! درصد اين ميزان اگرچه با ميزان كل واجدين شرايط راى دهى در كشور خيلى فاصله داره، ولى از درصد شركت كنندگان در بسيارى از كشورهاى دموكراتيك حتى بيشتره!

- بسيارى كه اين انتخابات رو نمايشى و وجود آمار سازى و تقلب رو هميشگى و مطلق مى دونند، چگونه حكومت ,چه با شركت گسترده چه بى شركت , نميتونه آمار دلخواهش رو براى جامعه جهانى رديف كنه؟!
.
.

گزاره دوم! اگر بپذيريم كه جامعه جهانى به آمار انتخابات كشورها نگاه ميكنند تا براى مشروع يا نا مشروع بودن اون كشورها ملاك داشته باشند،
- كشورهاى غير دموكراتيكى هستند كه در سازمان ملل عضوند و با تمام دنيا هم مراوده دارند ،حكومتهاى اونها انتخابى نيست ( خيلى هاشون اصلا انتخابات ندارند!!)
.
.

يك فلاش فوروارد!!
آقاى ا.ن براى بار دوم با كمترين راى ممكن در اثر تحريم گسترده در انتخابات رئيس جمهور ايران شد!
اين آقا ميخواد با كشور آلمان يك قرارداد بزرگ تجارى ببنده!
خانم مركل : آقا اول برو آمار راى دهنگان انتخابات رو بيار تا ما تصميم بگيريم كه ببنديم يا نه!!
.
.
نكته انحرافى!

موضع رسمی دولت آمریکا درباره انتخابات ریاست جمهوری در ایران

.
.

۱۳۸۸ خرداد ۱۵, جمعه

آلرژى

.
.

چون لياقت داشت و سخنورى مى دانست, نسبت به "چيز" گويان نا سخنور آلرژى داشت!
لاجرم پوزخند ميزد ولى نه به هاله نورى كه احاطه اش كرده بود!

.

۱۳۸۸ خرداد ۱۲, سه‌شنبه

تمرين دموكراسى!!

.
.
خيلى ضايع است... آقا كارى كه بلد نيستى نكن! اگه فرق مناظره و قصه حسين كرد رو نميدونى اسمش رو بپرس!
عجب گيرى كرديم در تمرين دموكراسى!!
آقا جان ديكتاتورى صالح! بهتر نيست؟! همه تكليفشون مشخصه, اين قدر دعوا و توى سر و كول زدن نميخواد. ما هم ميريم با بر و بچ در باره موزيك و فيلم گپى ميزنيم , دعوا مونم نميشه!
اى خدا اين ميمون رو چرا آفريدى؟!! چرا؟
.

۱۳۸۸ خرداد ۱۱, دوشنبه

كبك, برف, تناقض، زمانى براى مستى با متانول!

.
.
وقتى يك مسئله رو بلد نيستيم خوب حل كنيم، ميشه صورت مسئله رو پاك كرد! ميشه پوزخندى با ژست عاقل اندر .. زد و گفت اين مسئله اصلا بيخود اينجا اومده! ميشه ورقه رو تحويل داد ، و رفت به بازى مشغول شد به خيال اينكه تا مسئله اونجور كه ما ميخوايم نباشه برنميگرديم! و .... ولى مسئله سر جاش هست!!!
.
.
لياقت من بيشتر از شركت از نمايش انتصاباته! و چون در اين نمايش شركت نميكنم هر نتيجه اى كه بشه گور باباى گوسفندايى كه شركت كردند! حتى اگه راى ندادن من بازم احمدى نژاد رو بياره, بازم گور باباى همونهايى كه راى دادند! اگه اونى كه مياد مثل خاتمى بى عرضه باشه، بازم گور باباى راى دهندگان! ... چقدر زندگى زيبا شد! اگه بقيه اندازه من زحمت ميكشيدند چى ميشد؟!!!
.

۱۳۸۸ خرداد ۱۰, یکشنبه

سندرم خود دانا پندارى مزمن!

.
.
اينقدر مشغول توصيف حماقت هاى مردم و غصه خوردن براى مردم بى فكر شد كه قبل از دق كردن, مدتها بود فكر كردن يادش رفته بود!!

نكته : بيمارى به شدت مسرى است!
نكته دوم: درمان بيمارى هنوز كشف نشده!
نكته سوم: بيمارى از راه وبلاگ ها به شدت قابل انتقال است!
.
.
فعلن بيش از اين وقت نميذارم براى اصلاح حماقت ديگران!!!! من برم برنامه" تاپ مدل" الان شروع ميشه!!! بيچاره اونهايى كه گرفتارن!!!!!
.

۱۳۸۸ خرداد ۹, شنبه

تاريك زاده و ناسازگار!

.
.

در مباحثه آدم گاهى مجبوره براى پيشبرد نظرش رفرنس بياره. كاملا طبيعيه كه هر طرف رفرنسى رو مياره كه همخوانى داشته باشه با نظرش، تا اينجاش مشكلى نيست ولى موضوع جايى دراماتيك ميشه كه چاپ جديد همون رفرنس عقيده طرف مقابل رو تاييد كنه!
اونوقت كمى ضايع است!

نكته: از اونجايى كه در بحث هاى قهوه خونه اى معمولا پيروزى در اولويته نه روشن شدن چيزى ، تبديل شدن رفرنس سازگار به ناسازگار!! خيلى مهم نيست!! شما كار خودت رو بكن!
.
.

۱۳۸۸ خرداد ۶, چهارشنبه

شور مير حسين است چه ها ميكند!

.
.


آخر تا كى بايد جو گير شد؟! آقا جون , يادت نره كه داشتى بين بد و بد تر انتخاب ميكردى!!
تا اونور پشت بام فقط چند قدمه ها!!

.

۱۳۸۸ خرداد ۵, سه‌شنبه

قايم موشك

.
.

بچه كه بوديم ميتونيستم هميشه قايم بشيم . حتى با يه پارچه روى سرمون!!! چون خودمون نميتونستيم جايى رو ببينيم فكر ميرديم كه نيستيم!! مارو نميبينند!
بچه ها بزرگ ميشن، بعضيها اخلاقشون همونجورى ميمونه! بعضى وقتها فكر ميكنند كه قايم شدند!! چون جايى رو نميبينند! يا نميخوان ببينند!

.
.

۱۳۸۸ خرداد ۴, دوشنبه

قرص ضد خواب جديد

.

بعلت بيات شدگى رنگ سبز در دهه 60 ،" شركت " GAP تقديم ميكند، (گپ = گوسپندان پيشرو)، قرص ضد خواب جديد از راه رسيد!
تذكر يك : به دليل مشابهت رنگ قرص جديد با كوكائين و همچنين اثرات مشابه و احتمالا اعتياد آور آن، ازمصرف بيش از يكبارش بپرهيزيد! (تاريخ انقضا 23 خرداد!!)
تذكر دو : "گپ" ، با دلسوزى تمام, براى آن دسته از هم "نوعان"!! كه قراره سلحشورانه با نه گفتن به سبزى بيات فكر" دگر ديسى" كنند و با نشخوار خرامان يونجه كپك زده , به دور دست خيره شوند, آرزوى رويا هاى خوب تر ميكند !

.
.

۱۳۸۸ خرداد ۲, شنبه

ماگات و ولفسبورگ



امروز در آلمان روز مهمى بود! اگه از 60 امين سالگرد جمهورى دموكراتيك آلمان بگذريم, روز سرنوشت در بوندسليگا بود.
وولفسبورگ شهر فولكس واگنه،( كه در ايران به اشتبال ل رو با كسره تلفظ ميكنند.) از امروز اين شهر يه افتخار ديگه هم داره، اونها قهرمان بوندسليگا هستند براى اولين بار. اين قهرمانى بدون ماگات امكانش تقريبا قابل تصور نبود.
ماگات قبل از اينكه مربى بايرن بشه توجه من رو به خودش جلب كرده بود. يه برنامه تلويزيونى بود شش هفت سال پيش در باره نسل دورگه آلمانى هاى پس از جنگ كه حاصل معاشقه سربازان US با دختران آلمانى بودند، و ماگات يكى از اونها بودو توضيح ميداد كه بالاخره پدرش رو ميبينه!
در كارنامه حرفه اى, ماگات جزو معدود مربيانى است كه غير از فوتبال و مدارك مربى گرى, تحصيلات بالا در رشته مديريت هم داره، شايد بهش كمك كرده اين قضيه.
فصل بعد ماگات از ولفسبوگ به گلزنكيرشن ميره تا رهبرى شالكه رو بدست بگيره!
شالكه در آلمان بعد از دورتموند پرطرفدار ترين تيم آلمانه ( بر خلاف انتظار بايرن جز در باواريا جاى ديگه خيلى هوادار نداره).
بايد ديد كه ماگات كه چمپيونز ليگ رو ول كرده و ميخواد فصل بعد در شالكه ادامه بده, ميتونه تماشاچيهاى تيفوسى شالكه رو به آرزوى ديرينشون برسونه؟ من كه روش شرط ميبندم , ولى براى دو فصل ديگه!






راه آهن شرق به غرب




ساخت راه آهن شرق به غرب آمريكا پروژه اى بود كه آمريكا رو دگر گون كرد و دنيا رو هم بعد از آن!!
براى ساختن اين خط آهن در شرايطى كه امنيت در ايالات ميانى و غربى وجود نداشت, هزينه هاى مالى ، جانى، زمانى بسيارى صرف شد. كسانى هم بودند كه ميگفتند زهى خيال باطل . راه آهن سازى در كشورى كه نميتونه از دوتا ايستگاه قطار محافظت كنه، از اين ور ريل ميكارند از اون ور ميبرندش! كار ابلهانه اى است! جوك است! اول بايد نقشه قابل پياده كردن باشه، امنيت باشه ، تا يك پروژه قابل اجرا باشه، اين حمالى مفته!

راه آهن بالاخره ساخته شد , كيلومتر به كيلومتر, ولى شد !
.
.


۱۳۸۸ خرداد ۱, جمعه

اينقدر ور نرو !!

.
.
.


عاقبت ور رفتن زيادى با خايه هاى مرحوم !



جانگداز + جانسوز = جانگوز !

.
.
.

فرمول موفقيت در بحث! تضمينى!




اينكه اصلا چرا بحث ميكنى مهم نيست! اينكه با مثلا پيروز شدن در بحثى چى بهت مي رسه هم زياد مهم نيست. مهم اينهه كه با يه عقيده حال ميكنى چون نطفه ات هم با استبداد بسته شده و اين لامصب!! ( لامذهب!!) بدون اينكه بدونى مثل دم خروس از ته " تعارفاى كليشه" بيرون زده، ميخاى حرفت رو به كرسى بنشونى، بدون شنيدن حرف بقيه!
خب اينكه بد نيست!! راهش چيه؟!
راهش اينه كه اولا ريلكس، اصلن گوش ندى كه طرف بحث چى ميگه. تم بحث رو بگير، از خود ت يه صورت مسله اونجور كه جوابش رو بلدى بذار، از قول يارو يه جواب چرند بگو ،هرچه طرف ناله كنه كه بابا حرف من اين نيست به روت نيار و به كارت ادامه بده!
براى اينكه نمك و فلفل كار رو براى خودت و ديگران هم بيشتر كنى، چند تا مثال از كارل و پوپر بيار! بد نيست براى ضايع كردن بيشتر طرف يه چيزى هم بهش بچسبونى ميتونه بيسواد باشه! يا كسى كه نميدونه روشنفكرى رو با سين مينويسند يا صاد!!!، يا اينكه چند تا كتاب خونده تو همونش هم مونده!!
فرمول جواب ميده بد جور! اگه با استعداد باشى ترديد هاى خودت رو هم اينجورى از بين ميبرى كار به جاى مى رسه كه اصلن در شانت نميبينى كه سلامش رو جواب بدى چه برسه كه باهاش بيشتر بحث كنى! خودى و غير خودى بازى هم اگه مشخصات آدمهاى غير دموكراته خب اين ديگه اهميتى نداره! كى ب كيه!؟


۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۹, سه‌شنبه

ساسي مانكن دولت تعيين ميكند! ساسى تو دهن اين دولت ميزند!



زید آبادی گفته که :

اگر كسي از من بپرسد چرا در انتخابات رياست جمهوري آقاي كروبي را بر آقاي موسوي ترجيح مي‌دهم صريح و صادقانه پاسخ خواهم داد: به علت ديدارش با ساسي مانكن.

من نميدونم اگه اين جناب ساسى! يا شپشى يا هرچى! با احمدى نژاد يا موسوى ديدار ميكرد ، زيد آبادى اسمش رو نمى ذاشت مانور انتخاباتى يا كار پوپوليستى؟!
دستكم فايده قضيه اين بود كه كنجكاوى سبب شد چشممان جمال و هنر جناب ساسى رو ببينه!
بعضى وقتها فكر ميكنم واقعا فاتحه اين كشور خونده است !!
.
.
.

آخرين بارى كه از ته دل خنديدى كى بود؟!

.
.


ده پونزده سال قبل وقتى به آينده فكر ميكرديم، تو ذهنمون موفقيتى رو تصور ميكرديم كه قراره بدست بياريم، پولى رو كه ميتونه لذتهاى اساسى در زندگى رو برامون قابل دستيابى كنه!
حالا يه جورايى اونجايى قرار گرفتى كه ميخواستى باشى، ولى اونجورى نبود كه فكر ميكردى باشه!! اخرين بارى كه يك روز بدون دغدغه داشتى كى بود؟ آخرين بارى كه از ته دل خنديدى كى بود؟!
بد بختى اينه كه بازم دارى فكر ميكنى، زورت رو ميزنى كه در آينده حالش رو ببرى!! همون كارى كه پونزده سال پيش ميكردى!!

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۷, یکشنبه

جوينده واقعا يابنده است! ( يابنده آنچه استحقاقش رو دارد)

(داستان واقعى است)


سلام , من رو فلانى خدمتتون معرفى كرده...
.
.
.

- نميشه با لاپاروسكوپ درش آورد؟
- احتمال اينكه كامل در بياد كمه! بهتره كه جراحى شكم باز انجام بشه!
- آخه از بيهوشى جنرال ميترسه مادرم!
- اى بابا بهت آدرس غلط دادن! اين جور عملا حتى با لاپاروسكوپى هم , بايد با بيهوشى جنرال انجام بشه!
- نه آقاى دكتر!! دوستم همينجا كيسه صفرا شو با لاپاروسكوپ با بيهوشى لوكال در آوردند!
- اين عمل با اون فرق ميكنه جانم .. (نگاه به ساعت، فكر به اتاق انتظار لبريز! )... !!
- اه, آقاى دكتر من اينجا اومدم چون شما هم وطنين، لطفا برام وقت بذارين ديگه!
- جانم، من نظرم رو گفتم جراحى شكم باز, بيهوشى جنرال، حالا سوال ديگرى داريد در خدمتم!
- چرا نميشه بدون جراحى باز وبيهوشى جنرال عمل كرد؟
- كى گفته نميشه؟ اين ، در باره مادر شما عملى نيست!
.
.
بيست دقيقه بعد...

- نه دكتر ،شما سومين دكترى هستيد كه ما پيشش ميريم!! ميگرديم ,ميريم پيش يه دكتر ديگه كه كارش رو بلد باشه! ما خيرى از اين هموطنا مون هيچوقت نديديم!
- (با صداى كلافه و كمى عصبانى) ، به سلامت...


.
.
فردا...

فلانى ( همون معرف فلان فلان شده!)- تلفن:
- اين خانوم... اومد پيشت؟!
- آره اومد و رفت!! .....

.
.

مدتى بعد...

فلانى ( همون معرف فلان فلان شده!)- تلفن:
- چطورى؟.... ميشه خانوم... بياد پيشت؟
- اسمش چقدر آشناست! كى هست؟!
- همون كه .... مادرش حالش خيلى بده! ميگن دوباره بايد جراحى بشه!! مثل اينكه جراحى اولش موفقيت آميز نبوده!! تو ميكنى براش؟!
.
.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۶, شنبه

من يو ، فرمول عطش براى موفقيت!



مساوى با آرسنال و قهرمانى براى بار ديگه! اين سومين سال پياپى بود با اين حساب كل قهرمانى هاى سر الكس و من يو باهم به عدد يازده رسيد!(البته فقط در ليگ برتر منظورمه). هيچ جاى ديگه به خاطر ندارم كه در دنياى امروزى تيمى تونسته باشه اينهمه سال در اوج بمونه اون هم با يك مربى!
جايى كه قهرمانهاى ليگ ما بعد از قهرمانى, دنبال حاشيه اون ميرند! يا مثل فولاد اون سال، سال بعد ميفتند دسته دو!! يا مثل استقلال و پرسپولس مربى عوض ميكنند!! اونور يك حكايت ديگه داره!
اين تشنگى براى موفقيت هاى بعدى انگار سيرى ناپذيره!
من براى سال بعد هم رو منچستر شرط ميبندم!

.
.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۵, جمعه

تحريم كن عزيزم ولى به شعورم توهين نكن!

.



آدم به كى بگه؟ مثل يه بغض ميمونه كه نه ميتونى بازش كنى , نه خوب ميشه, بايد حملش كنى تا زمان, زايمانش كنه!
لحن نوشته ام اگه تنده, پيشاپيش عذر ميخوام!

باچه زبانى بايد فرياد زد: آقايان عقل كل! ما (از جانب خودم ميگم) ميدونيم كه هيچكدوم از اينا باعث تغيير كلى نميشند! اين نوچه ها شون كه سهله اون بزرگترشون كه خايه نكرد بياد يا نذاشتن! هم هيچ گهى نبود كه بتونه چيزى رو اساسا تغيير بده!
كه اگه بود و ميتونست, انتخاب بين بد و بدتر نبود ! بين بد و خوب بود!
فكر ميكنيد ما اينقدر احمقيم؟! فكر ميكنيد ما فكر ميكنيم اينها اگه انتخاب بشند, از فردا ايران ميشه گلستان؟!
مطلق انديشى تا چه حد آخه؟ چرا خودتون و ايده تون رو بى نقص و كاربردى ميدونيد و كسانى كه مثل شما فكر نميكنند رو ساده لوح تصور ميكنيد؟
كسى كه بر اين باوره كه اين انتخابات تخمى, شركت و عدم شركت درش, نقشى در پايدارى يا سست كردن سيستم نداره چرا نبايد بتونه بين شما عقل كل ها كه همه تون آخر مطالعه هستيد و مادرزاد تئوريسين, نظرش رو بدون ترس از مارك حامى رژيم بودن و احمق بودن ابراز كنه؟!
چرا بايد پيدا كردن مفر كوچكى در خفقان, اعتماد چشم بسته به يه آخوند يا يه حزب اللهى ريش و پشمى تلقى بشه؟ فكر ميكنيد ما عاشق پشمكى اتو كشيده يا روضه خون لباس آهار زده هستيم؟ يعنى اينقدر ما رو احمق فرض ميكنيد؟
ممكنه يكى استدلال كنه كه وجود هاله توهم فرقى با كسى ديگه نداره! بسيار خوب اينجا ميشه بحث كرد! كسى ممكنه استدلال كنه كه اين رفورميستهاى دوزارى ضررشون بيشتر از حلقه گمشده داروينه، (يا اين مفر، سرابى بى ارزشه!), خب اين حرفيه كه ميشه دربارش گفتگو كرد! يا قانع كننده است يا نيست! هركى تصميم خودش رو ميگيره، شايد هم يه تصميم! ولى تورو خدا بس كنيد از اينه غير خودى تون رو(در اين مورد غير خودى), ابله جلوه بدين!

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۳, چهارشنبه

خسیس‌ها هم به بهشت میروند!



همکاری دریک روزی که جایی‌ بحثی‌ بود، گفته بود که دو تا بچه ی آفریقایی رو سرپرستی میکنه که هرکدوم ماهی‌ بیستا براش آب میخورن!عجیب این بود که دوستم با اینکه خیلی‌ کنس هست, این کار رو کرده! این تو یادم بود تا هفته پیش رفتیم کافه‌ای که بازی منچستر و آرسنال رو ببینیم، بین دونیمه یه تبلیغی اومد که خواهش میکرد با SMSهرکی‌ میخواد کمکی مالی‌ هر قدر کوچک به یک بچه آفریقایی که بیماری خاصی‌ داشت , جهت درمان بکنه ! دست خیلی‌‌ها دراز شد که توی جیبشون دنبال موبایل بگردند! با تعجب به من گفت که فلانی چه کار مزخرفی میکنی که داری SMS میدی؟! .... چهار شاخ شدم!!

- مگه چیه؟ خب خودت هم که داری هر ماه چهل تا میدی ، این که کار خوبیه!

- گفتش، آره چهل تا میدم ولی‌ آخر سال از رو مالیاتم بر میگرده بهم!! این SMS ‌ها رو نمیتونی از مالیاتت کم کنی‌!!

این قضیه خیلی‌ برام جالب اومد! فکر کردم این رفیق یه راهی‌ رو پیدا کرده که علیرغم خساستش به خودش حال انساندوستی هم بده! و واقعا داده!

بیخود نیست که میگن در خارجه ! همه جور امکانات هست!

.
.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۲, سه‌شنبه

...كش چرا فحش ميدى؟!



يه جايى يه كافه اى چند تا خونواده نشسته اند، چند ميز اونور تر يه سرى جوون بلند بلند شوخى ميكنند ميگن و ميخندند و گاهى به هم درى ورى ميگن بى توجه به اطرافشون... مرد سال خرده اى از اون ور سالن داد ميزنه خطاب به جوونها كه آهاى پفيوز هاى ..كش! خجالت نميكشيد؟ ديوث ها ! نميبينيد اينجا خونواده نشسته؟! شرم نميكنيد؟ اگه خوار مادر جنده خودتون بود هم اينقدر ...س شعر ميگفتيد توى جمع؟! شانس آوردين اينجا خانواده نشسته وگر نه دهن همتون رو م..ايدم!!

خيلى از ما كم و بيش همينيم!! بى اينكه خودمون متوجه باشيم! نميبينيم خودمون رو...كجا ها زياد ديديد مشابه اين ماجرا رو؟!!

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۱, دوشنبه

فير پلى



تيم X در بازى با تيم Y به دليل اينكه پنجاه و سه بار (ثبت در كتاب گينس), توپ رو با بازى جوانمردانه به اوت فرستاده بود جايزه ويژه اي دريافت كرد! اين جايزه طى مراسم ويژه ,كه به همت فدراسيون ترتيب داده شه بود, از طرف دروازه بان ذخيره تيم Y, كه پس از توقفى كوتاه در بيمارستان, خودش رو به محل اهداى جايزه رسونده بود, اهدا شد! در مراسم عنوان شد كه بزودى بقيه اعضاى تيم Y از بيمارستان مرخص ميشوند. در پايان از همه دعوت به عمل اومد كه در مراسم سوم دو تن از بازيكنان تيم Y حضور بهم برسونند.

...........

فير پلى جاسوس و اين حرفا سرش نميشه ! حقوق بشر هم كه حقوق بشره ديگه! آدمها هم كه...
.
.
.
.


رژيم بى رحم و مردم بى دفاع !



- سلام , چطورى؟ كم پيدايى؟ چقدر تكيده شدى، كسيت مرده؟!

- سلام , نه بابا من با رژيم مشكل پيدا كردم.

- چى تو هم؟ تو اصلا چه كار به كار رژيم داشتى؟ تو كه اوضات ميزون بود مشكلى نداشتى كه خودت رو به درد سر بندازى!

- در واقع آره ولى اين اينترنت و ماهواره سر و گوشم رو باز كرد! فهميدم ما كجاييم . اونها كجان! من هم يهو خر شدم!

- خوب الان چه ميخواى بكنى؟ بيچاره تو! خيلى شكنجه شدى تو اين مدت نه؟

- آره ديگه هر چيزى بهايى داره كه بايد پرداخت ديگه، ولى الان ميبينم كه ارزشش رو نداشت، واقعا نداشت... اينهمه تحمل فشار و بد بختى به خاطر هيچ و پوچ! دكترها ميگن ممكنه ماها طول بكشه كه آسيبهاى جسميم از بين بره.

- - شوهرت چى ميگه؟

- اون هميشه از اولش مخالف اين كارهاى من بود! الان ميبينم كه راست ميگفت.

- باشه.... من كم كم برم قرار آرايشگاه دارم، خوشحال شدم ديدمت ولى ترو خدا مواظب خودت باش! راستى تا يادم نرفته توى ماهواره تبليغ اين قرص هاى روغن ماهى رو ديدى؟ ميگن كه از رژيم بهتر جواب ميده عارضه رژيمى هم نداره!
.
.
.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۰, یکشنبه

سياست پدر و مادر نداره يا سياستمداراى ما عقل و حافظه ؟!



اگه آمريكا خواهان نشان دادن حسن نيت است, اموال مصادره شده ايران از زمان گروگانگيرى رو آزاد كنه!
- چقدرى هست مگه؟
- بين يازده تا سيزده ميليارد دلار!
..........

طبق اعلام خزانه دارى بانك مركزى ( يا يه كوفتى مثل اين) از سال هشتاد و چهار شمسى, حدود نود و شش ميليارد دلار درامد نفتى به خزانه واريز نشده, به عبارتى گم شده!!
.
.



سرطان و شيمى درمانى



- متاسفم! شما به سرطان مبتلا شده ايد! آزمايش نشون ميده كه كبد و ريه شما هم درگير متاستاز شده! چند تا ضايعه استخوانى هم روى ستون مهره و لگن شما ديده ميشه، واقعا متاسفم
- ميشه جراحيش كرد؟
- كبد رو ميشه اون قسمتش رو برداريم ولى بقيه متاستاز ها قابل عمل نيست! من شيمى درمانى رو توصيه ميكنم.
- خب، يعنى با شيمى درمانى خوب ميشه؟ اميدى هست؟
- واقعيتش اينه كه شيمى درمانى سير پيشرفت بيمارى رو كند ميكنه! ولى درمان نهايى نيست!
- خب پس فايدش چيه؟ چند مدت زندگى بيشتر؟! اگه اين راه درمان قطعى نيست، ترجيح ميدمش استفاده نكنم! چون هم عوارض داره هم نهايتا عامل بيمارى رو از بين نميبره.
- درسته، اين حق شماست كه انتخاب كنيد! خيلى ها اين كار رو ميكنند، خيلى ها نه!
- دكتر يه درمانى ميگن اومده كه تا حالا باهاش خيلى ها رو نجات دادند بهش ميگن گاما نايف! بجاى شيمى درمانى چرا اون نه؟!
- بله اين شيوه هست! ولى اولا كه خيلى گرونه ثانيا اينجا نداريم بايد بريد آمريكا يا اروپا! پول داريد به اندازه كافى؟
- پول؟ نه دكتر جان! وزيت شما رو هم به زور ميدم!
- پس بايد به چيز هايى اكتفا كنيم كه داريم!
- دكتر آخه من نميفهمم اگه شيمى درمانى درمان نيست و عامل سرطان باقى ميمونه پس چرا توصيه ميكنيد؟ چند مدت بيشتر زندگى كردن چه فايده داره با اين سلولهاى بدخيم؟
- جواب اين سوال رو هر بيمارى بايد خودش پيدا كنه! و تصميم بگيره! برخى مريضها به اميد اينكه چند مدت بعد روش بهترى ابداع بشه فكر ميكنند كه چند صباحى بيشتر زنده بمونند! بعضى ديگه به دليل واكنش ترس از مرگ فقط ميخوان چند مدت بيشتر زنده باشند! متفاوت هست!
.
.



۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۹, شنبه

کاندیداهای ریاست جمهوری چه بویی میدهند...! ( بازی وبلاگی )



بازی رو مسعود مشهدی ( شاتوت) راه انداخته است:

بوهای زیر به دماغ بنده میرسه!

میر حسین موسوی : بوی پنیر کوپنی + بوی دفترچه بسیج اقتصادی که روی جلدش همه چیز که فکر کنی‌ ماسیده!

احمدی نژاد : بوی نفتی‌ که سر سفره نیومد! بوی بنزینی که از سفره رفت! بوی کیک از نوع زرد بیات شده که موش یه گاز هم ازش زده!

کروبی : بوی حکم حکومتی لری!

اعلمی : بوی قرمه سبزی! البته سرش این بو رو میده!


كانديداى رياست جمهورى خانمش رو بوسيد!!



كمدى جالبيه اين رقابت هاى انتخاباتى! بعد از دست به دست موسوى و زهرا خانم! رقابت هر روز شديد تر شده! اميدوارم كار به جاهاى باريك! (البته شك دارم باريك باشه!) نكشه!!

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۸, جمعه

انقلاب مخملى نارنجى راه راه!




ا
لان فرداى اونوقته! جاى ذلت ها عوض شده بخير و خوشى! ذلت شركت در خيمه شب بازى! با ذلت هاله نور! كى جاى كى رو گرفته اهميتى نداره!


* آقا درود( سلام سابق)! انقلاب مخملى دارين؟
_ چه رنگيش رو ميخاين؟

* مخمل نارنجى با راه راهاى كبريتى كمى روشن تر از متن!
- نه از اونا رو تموم كرديم! يه سبز مخملى كم رنگ داريم! بدم خدمتون؟

* اوومم... نه مرسى آقا! ميرم چهار سال ديگه ميام خدمتتون!
- باشه آبجى! پس تا اون وقت!!


۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۴, دوشنبه

آمپول دموكراسى رسيد!!



بچه اى توى بازار يه اسباب بازى ميبينه! لنگه همونى كه رفيقش داره! به مادرش زور ميكنه كه مامان من اينرو ميخوام! مامانه قيمت اسباب بازى كه كه ميبينه سرش سوت ميكشه! دوبرابر پوليه كه داره! ميگه نميشه بچه جون اين گرونه! يه چيز ديگه وردار! بچه گريان و عر زنانى!! گير ميده كه نه! همون رو ميخوام! همه رو عاصى ميكنه! با گريه به مامانش ميگه, تو هميشه همين رو ميگى!! پس چرا توى كوچه اين و اون دارند؟!!!! اين قضيه از گنجايش فهمش ساخته نيست كه همونقدرى كه پول دارى ميتونى خرج كنى! وگر نه نق نميزد! اصلا نميفهمه كه مادره چى ميگه!.... آقا جون نميشه!


آدمها بزرگ ميشن ولى واكنش هاى خيلى ها در برابر مسائل اطرافشون مانند مكانيسم همون بچه باقى ميمونه. آدم حيران ميمونه كه اينها چى ميگن؟! در چه فضاى ذهنى سير ميكنند؟ دموكراسى ميخوان؟ خب, بد نيست، زود هم ميخوان از مرغوبترين نوعش هم ميخوان, به خودى خود بد نيست ولى وقتى كه ميگى به اين دليل نميشه، با اعتراض همه جانبه ميگن كليشه اى حرف ميزنى، چرند ميگى بى سوادى! اينجا و اونجا شده چرا اينجا نشه !!

بعد به گونه كاملا غير كليشه اى!!!! مثال هايى ميارند از بلوك شرق و آلمان پس از جنگ و از اين دست! بماند كه فقط يك آدم مغز پسته اى ميتونه نفهمه كه آقا فرق كشور X با ايران چيه! فكر كردن درباره فاكتورهاى تعيين كننده از مغز پسته اى ها بر نمياد، حرف زدن چرا! به هر حال ديده خوشش اومده , ميخوادش ديگه! نميشه نداريم! مقدمات لازم نيست! چه جورى بشه هم اصلا مهم نيست!! تمام هم و غمش پا كوبيدن مثل بچه داستانه!

اين وسط كسى كه خلاف اين بگه ميشه روشنفكر نما، بى سواد, مختصات ندان!! و جالب تر از همه ميشه كسى كه تلاش براى مطرح كردن خودش داره! و ميخاد خودش رو با ژست، خارجى ماب جا بزنه! اونهم در يك فضاى مجازى با ID هاى پنهان در چند تا وبلاگ!!! بيدارشيد بابا جون!



۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۱, جمعه

آقا نگه دار!! من همين جا پياده ميشم!!



آدم بهتره با خودش صادق باشه! اين باعث ميشه كه تكليف آدم با خودش روشن بشه! و كش تنبونش اونجايى گير نكنه كه نبايد! و مجبور نباشه كه وقت انرژى و اعصابش رو صرف چيزى كنه كه در نهايت تاثيرى توى زندگيش نداره!

حساسيت بيش از حد داشتن در باره جايى كه به دنيا آمدى ولى ازش زدى بيرون! هر اتفاقى هم كه توش بيفته نميخواى و نميشه كه دوباره برگردى،احمقانه است. چون چندين سال از بهترين سالهاى عمرت رو صرف ساختن چيز هايى كردى كه نميخواى اينجا از دستشون بدى.

رو راست باش با خودت! جايى كه ازش اومدى حتى ديگه خانه پدرى نوه ات نخواهد بود!

بذار عاقلانى كه خودشون رو اينكاره ميدونند كارشون رو بكنند! تو از جنس اونها نيستى! لازم هم نيست اظهار نظر كنى در باره چيز هايى كه بهش فكر ميكنى!

رو راست باش مرد! سكولاريسم خوبه؟ دموكراسى بوى خوبى ميده؟ خب ازش لذت ببر!!! شانس خوبى رو هم براى كسانى كه سوار ماشين هستند آرزو كن!! آقا بى زحمت نگه دار! من پياده ميشم! اصلا اشتباهى سوار شده بودم!

۱۳۸۸ فروردین ۲۰, پنجشنبه

احمدى نژاديسم ورزشى!



سندروم احمدى نژاد مشخصه اش گفتن دروغ شاخدار با اعتماد به نفس تمامه! مثال اين بيمارى در بعد ورزشى ميشه آقاى مايلى كهن!!

90 جذابه . دليلش بيشتر و شايد فقط عادل فردوسى پور باشه . در برنامه هفته پيش كه مايلى كهن اومده بود نميدونم چرا عادل نتونست مثل هميشه از پس دروغگويى مهمان بر بياد.
مايلى كهن با پر رويى و وقاحت كارنامه خودش رو بهترين در تاريخ فوتبال ايران دونست! عملا گفت كه تيمهاش بهترين بودند! و اين دروغ بزرگ رو چنان به راحتى ميگفت كه مخاطب به حافظه خودش شك ميكرد!

در پاسخ به سوال كه آيا كارنامه شما در تيم اميد قابل قبول بوده، با وقاحت گفت:

بله! ما عالى بوديم! شما كدوم مربى اميد رو سراغ داريد كه بهتر از من نتيجه گرفته باشه؟ كوردس؟ سيموئز؟!

عادل هم گفت خوب اونها هم خوب نبودند!! اما نگفت كه جناب مايلى! تيم اميدى كه شما تحويل گرفتى سال قبلش توسط برانكو قهرمان شده بود!!


۱۳۸۸ فروردین ۱۵, شنبه

آيا حساب ما از حكومت جداست؟



- اى واى ديدى چى شد؟ اوباما در پيام نوروزيش بر خلاف بوش حساب مردم ايران رو از حكومت جدا نكرد!

+ خوب مثلا بوش كه گفته بود جداست, چه گلى زد به سر ما؟!

- خنگ خدا! اين كه جامعه جهانى بدونه اكثر مردم با حكومت مخالفند ميتونه خيلى تاثير بذاره روى روند رسيدن به دمكراسى ديگه!

+ آهان يادم نبود! راست ميگى. خوب ولى اونوقت اين جامعه جهانى چيكار ميكنه اونوقت؟

- ببين دوست نادان من! جامعه جهانى وجدان بيدار بشره. وقتى ببينه حكومتى نماينده اكثريت مردمش نيست، خود به خود مطرود ميشه و اين به پروسه سقوط اون حكومت و رسيدن مردم به حكومتى دموكراتيك كمك ميكنه!

+ يعنى ميخواى بگى چيزى كه اينجا ميگذره براى بقيه دنيا اينقدر مهمه؟! حاضرند به بهبودش كمك كنند حتى اگر به ضررشون هم باشه؟

- آره ديگه!! يه چيزى تو همين مايه ها! حقوق بشر رو دست كم نگير! رسيدن تمام مردم دنيا به حقوق اوليه بشر دغدغه خيلى از فعالان سياسى در حكومتهاى آزاده.

+ ميشه بى زحمت فقط براى مثال بگى كه عربستان سعودى تو اجلاس G20 چه غلطى ميكنه؟!!!




۱۳۸۸ فروردین ۱۱, سه‌شنبه

پرواز را فراموش كن! پرنده شايد رفتنى باشه ولى حماقت...!!!



طبق عادت دو ساعت و نيم قبل از پرواز ميرى فرودگاه، از اينكه ميبينى چند نفر از هم وطنهات هم زودتر اومده اند احساس خوبى ميكنى، چون خيلى معمول نيست ايرانى وقت شناس ببينى! ولى اين احساس خوب خيلى زود تبديل به حس شرمندگى ميشه. بلند گوى فرودگاه به سه زبان مرتبا اعلام ميكنه كه به دلايل امنيتى از چمدونهاتون جدا نشيد! با اين وجود جلوى گيشه تحويل بار كه هنوز بسته است, هموطنان گرامى صفى از چمدونهاشون درست كرده اند و خودشون گوشه اى ديگه مشغول گپ و شوخى هستند!! پليس فرودگاه سر ميرسه با خشونت و بى احترامى صاحبان چمدونها رو سرزنش ميكنه..همه مردم با دهان باز به ماجرا خيره شده اند.. احتمالا نميتونن هضم كنند كه هدف اين كار وطنهاى گرامى من چى بوده!! ياد بچگى ها و صف شير مى افتى و زنبيل هايى كه از ساعتها قبل به كركره مغازه گره خورده بودند...

موقع تحويل بار جر و بحث شديدى در ميگيره بين خانمى هم وطن كه اضافه بار داره و ميخواد به هر وسيله بدون دادن جريمه كيلو هاى اضافى پرواز كنه، مامور هم كه يك خانمه بش ميگه رو تيكت شما نوشته كه حد اكثر بار نفرى چقدر هست، جايى براى بحث نيست! ولى خانم هموطن گوشى براى شنيدن نداره! كار بالا ميگيره... به به خانم ها هم از اين فحش ها بلد بودند؟!!!

پرواز به زمين ميشينه، مهماندار خواهش ميكنه يا بهتر بگم التماس ميكنه كه تا اعلام شدن باز كردن كمر بند ها همه سر جاى خودشون بشينند، ولى به محض نشستن هواپيما تقريبا همه هموطنها بلند ميشند از جاشون و شروع به برداشتن بار از بالاى سر ميكنند.. به دليل تكون خوردن هواپيماى در حال حركت به سمت سالن ورودى, يه چمدون مى فته روى شونه يه مسافر خارجى بيچاره! فقط نگاهش گوياى اينه كه تو ذهنش چى ميگذره!

نتيجه اخلاقى... نگيد همه اينها تقصير آخوندهاست كه بالا ميارم!!



۱۳۸۸ فروردین ۹, یکشنبه

مشكل على دايى نيست




اجتماعى كه با يك غوره سرديش ميشه و با يك مويز گرميش! جامعه اى كه تا دقيقه 77 داشتند شعار على دايى سر ميدادند و ظرف 12 دقيقه به اين نتيجه ميرسند كه دايى حيا كن تيم ملى رو رها كن!!

جامعه اى نابالغ كه تمام قضاوت ها و تصميمهاش واكنشى و ناگهانى است، و غير قابل پيش بينى، چگونه مسولينى لايقش هستند؟ چرا حاصل عملكرد غلط اين مسولين(بخوانيد انتخاب دايى مثلا!!!) كه وجودشون در مصدر كار خودش نتيجه بى لياقتى ما هاست، رو خودمون به گردن نميگيريم؟ على دايى رو سيبل كردن , كاريه كه ميكنيم تا از واقعيت فرار كنيم، همونكارى كه مسولين هم ميكنند!! مسولين هم از قماش ما هستند! باور كنيم!

تغيير ميخواهيم؟.... لياقتهامون رو بالا ببريم!!


۱۳۸۷ اسفند ۲۷, سه‌شنبه

وقتى كه يادمون ميره داشتيم بين بد و بدتر انتخاب ميكرديم!!!



دوستانى كه راهى رو به جز اصلاحات تدريجى در طول يك بستر زمانى, براى رسيدن به دموكراسى عملى نميدونند, مگه در اين عقيده توافق ندارند كه اين روند قائم به فرد نيست؟
حتى اگه تاثير سوپر مهره ها رو كاتاليزورى در اين روند در نظر بگيريم ,آيا كارنامه سياسى او چنين چيزى رو القا ميكنه؟!
اگه اصل انتخاب بين بد و بدتر رو به عنوان بر خورد پراگماتيك با دنياى روبه رو ( نه بر خورد ايده آليستى با توهمى كه براى خود درست ميكنيم!) قبول داريم ، دنبال قهرمان نميگرديم كه با جا خالى دادن او ماتم بگيريم! به گمونم بعضى وقتها يادمون ميره كه داشتيم بين بد و بدتر انتخاب ميكرديم!!!


۱۳۸۷ اسفند ۲۴, شنبه

چرا آلمان توانست و ما نميتوانيم؟



به دليل شغلى با آدمى آشنا شدم هشتادو چند ساله و به ادعاى خودش از دوستان "ويلى برانت" , سابقا در كار ژورناليستى بوده..وقتى فهميد ايرانى هستم صحبتى بالا گرفت و ماحصل اون رو ديدم بد نيست اينجا بيارم.

مضمون سوالات و جوابها همونى هست كه اومده ولى شايد فرم كلمات كمى فرق كرده باشه ، با اين وجود امانتدارى حفظ شده.

*- تا بحال ايران بوديد؟

- بله، يكبار در پيش از انقلاب گمونم سال 77 يا 76 بود. تهران رو ديدم. ولى اردن زياد بودم شباهت زيادى بين امان و تهران تو يادمه!

*- با اين حساب خاور ميانه رو بايد بشناسيد.

- هم آره هم نه! ميدونى اصلا من چند سالمه؟ من 20 سالى ميشه كه باز نشسته ام! ولى با اين وجود از روى كنجكاوى اخبار رو دنبال ميكنم. مخصوصا جريان عراق رو.

*- و ايران؟

- چرا ايران رو هم ! مثلا جريان بحران اتمى رو، و رييس جمهور شما رو. اسمش ولى سخته! تو ذهنم نيست!!

*- اون رو ولش , عقل درست و حسابى نداره!

- در سياست كاريزما مهمه نه عقل!

*- و فكر ميكنى كه احمدى نژاد كاريزما داره؟!

- من كه خيلى نميشناسمش! تو بايد بدونى ولى اگه براى تو جذابيتى نداشته باشه دليل نداره كه براى ديگران هم همين جورى باشه!

*- آره! ميدونم چى ميگى.. ولى اين موضوع الان برام جالب نيست. دلم ميخواد سوالى ازت بكنم!

- بفرماييد!

*- من آلمان رو به عنوان يك كشور با استاندارد بالاى دموكراتيك قبول دارم. اين كشور از خاكستر جنگ بلند شد . از فرداى سقوط يك ديكتاتورى وحشتناك! ميشه قبول كرد مردم يك شبه بعد از جنگ روحيه دموكراسى خواهى پيدا كردند و به اينجايى رسيدند كه الان ميبينيم؟!

- اين سوال درست طرح نشده به همين دليل نميشه جواب كاملى بهش داد!

*- نميفهمم كجاى سوال ايراد داره! حكومت رايش سوم مگه ديكتاتورى نبود؟ از فرداى جنگ مگه دموكراسى حكمفرما نشد؟!!

- ببين وقتى كه دارى درباره يك ملت حرف ميزنى براى قضاوت بايد اونها رو در يك دوره زمانى ارزيابى كنى نه اينكه لحظه هاى تاريخى رو كنار هم روى ميز بچينى و نتيجه بگيرى! مثلا در اين مورد نميشه بدون بررسى سير جريان جامعه آلمان، از زمان بيسمارك گرفته تا دوره جمهورى وايمار و اتفاقات پس از اون، قضاوت كرد.

*- پس از جنگ دقيقا چى شد؟

- همه چيز داغون بود، زير ساختها از بين رفته بود مردم خسته و ميشه گفت در شوك بودند. آمريكايى ها بازسازى رو طراحى كردند و پول آوردند و براى ساختن نظام سياسى خيلى كمك كردند.

*- پس يه جورى شما ها مديون آمريكا هستيد؟!

- اين مديون بودن در كتاب لغت سياسى جاى نداره! مراودات سياسى مثل معاملات هستند، كسى بدون نفع بردن كارى براى كسى نميكنه! آمريكا كمك كرد چون چاره ديگرى نداشت، چون از فرداى جنگ نبرد كاپيتاليسم برابر كمونيسم شروع شده بود! دندونها براى اروپاى مركزى ويران شده تيز بود!! اگه كم كارى ميكرد اردوگاه كاپيتاليسم بدون آلمان به ضرر خود آمريكا تمام ميشد!

*- من هدفم از مطرح كردن اين سوال در واقع اى بود كه ببينم از ديد شما آيا امكان داره كه در يك كشور بشه با جنگ يا اقدامى ضربتى دموكراسى رو حاكم كرد؟ مثلا كارى كه آمريكا داره در عراق ميكنه.

- سوال سختى است! ولى جواب آن شايد آره و شايد نه است! ولى يك نكته صد در صد قابل باوره كه در صورتى كه تغيير انجام بشه يك دوره كنترل شده لازمه! مثل اين ميمونه يه درختچه ميكارى ولى بايد مدتى هواش رو داشته باشى. اين جريان عراق رو البته خيلى نميتونى با موقعيت ما پس از جنگ بسنجى!

*- چى ميخواى بگى؟

- ببين يه فرق بزرگى كه هست اينه كه ما قبل از جنگ از نظر توسعه اقتصادى و صنعتى اگه بالاترين كشور نبوديم جزو سه تاى اول بوديم! درسته كه همه چيز تخريب شد ولى اون ذهنيتى كه اون پيشرفت رو بوجود آورده بود خيلى كمك كننده بود، البته با يك رويكرد سياسى جديد! در خاور ميانه اين پيشرفت هيچ وقت نبوده، پيش شما همه چيز خلاصه ميشه به پول نفت!

*- پس بايد ظاهرا حالا حالا ها دعا كنيم كه نفت تموم بشه تا ما اقلا خواب دموكراسى رو ببينيم.

- يه چيز ديگه هم هست كه مشكل خاور ميانه است، و او قوى بودن المنت بزرگى به اسم مذهب هست.

*- در آلمان اون موقع مذهب پر رنگ نبود؟

- توى مسايل اجتماعى و امور خيريه چرا، الان هم هست. ولى در جهت گيرى هاى كلان سياسى اصلا، اين يك مشكل بزرگ خاور ميانه است.

*- از ديد شما چاره كار ما براى رسيدن به دموكراسى چيه؟ انقلاب؟ كودتا؟ حمله آمريكا؟ اصلاحات تدريجى؟

- من واقعا نميدونم! من روزنامه نگار بودم , تئوريسين نيستم. ولى اين رو ميتونم بگم كه هر كشورى بهترين راه خودش رو خودش پيدا ميكنه

.

.

.

اين گفتگو شايد باز هم ادامه داشته باشه! به شرطى كه باز هم ببينمش!!


۱۳۸۷ اسفند ۱۲, دوشنبه

? Do You Wand To Play World Class



در تمام جهان فوتبال بازى ميكنند! فيفا تعداد كشورهاى عضوش از سازمان ملل بيشتره!
تقريبا همه اين كشور ها ليگ فوتبال دارند.. ولى فقط چند كشورند كه استاندارد جهانى رو تعيين ميكنند! اونها مبناى مقايسه اند.

در بقيه كشورها چى رخ ميده؟ بازى مى كنند حالش رو ميبرند، گاهى اداى تيمهاى ورلد كلاس رو در ميارند، از مدل لباس گرفته تا گوشواره(!) در كون بازيكنهاى مذكور رو!!! گاهى هم ميزنند تو سر و كول هم! خونين و مالين ميشن! ولى فوتبال بازى ميكنند و حالش رو ميبرند!


******************

حالا چه بايد كرد؟ شايد يه روزى بتونيم مثل ايتاليا بازى كنيم با اون استاندارد . ولى اينكه حالا نميشه اونجورى بازى كرد, نميشه بگيم كه بازى نميكنيم چون اين بازى اصلا فوتبال نيست! اگه بازى كنيم ، همين بازى تخمى كه ميكنيم, شايد يه روزى بشه ورلد كلاس بازى كرد! اگه بازى نكنيم هيچ وقت ياد نميگيريم كه ورلد كلاس بازى كنيم!!

عشق است بازى گل گهر سيرجان با صنايع اراك !!!

۱۳۸۷ اسفند ۷, چهارشنبه

cast away



فرض كن ميخواى از جزيره بزنى بيرون! يكبار با يك قايق پارويى فكسنى چند صد مترى از ساحل دور ميشى به اميد اينكه يك كشتى ببينى. ولى موج مياردت همونجايى كه بودى!

چه كار ميكنى؟

- به اميد اينكه يك كشتى كنار ساحل متروكه بى اسكله بدون به گل نشستن لنگر بندازه! بشينى و به حماقت سرنشين قايق پارويى پوزخند بزنى!

- دوباره قايق رو با اونكه احتمال زياد ميدى موج برش گردونه به ساحل٫ ميندازى تو آب. به اميد اينكه اينبار چند صد مترى بيشتر بتونى برى. به اين فكر ميكنى كه اگه موج برت گردونه به ساحل، ميرسى همونجايى كه ديگرى به انتظار كشتى رويايى نشسته!

- ميشينى كنار ساحل ، حكم به حماقت تلاش دوباره ميدى، توى روز براى حماقت هاى قايق رانى موعظه ميكنى! شب هم ميرى قايق رو آتيش ميزنى!


۱۳۸۷ اسفند ۶, سه‌شنبه

خط كش!




هروقتى كه تونستى توى مملكتى روى خط كشى عابر پياده راه برى بدون اينكه تستيس هاى مبارك نقش پاپيون رو برات بازى كنند، تازه اونوقت بيا درباره دموكراسى حرف بزن!

۱۳۸۷ اسفند ۵, دوشنبه

Deep yellow



ميدونى رنگش زرده! شايد زردرنگترين نمايش باشكوه يا باشكوهترين نمايش زرد در سال!! كه تركيبش با قرمزى فرشى كه زير پاى عروسك هايى كه جلوى دوربين لبخند مصنوعى تحويل ميدن، عجين شده! شكوه و زرق و برق كور كننده و هيولايى، عمق محتوى ميليمتر!!! اينا رو ميدونى ولى باز هم ميشينى ميبينى!! چرا؟!
يا يه جاى كارت ايراد داره و يا اينكه يه جاى كارت ايراد داره!!!

۱۳۸۷ اسفند ۱, پنجشنبه

رانندگى در مه!

فرض كن ميخواى توى يك جاده كاملا مه آلود براى بار اول برونى! خيلى هم عجله دارى، چراغ مه شكن هم ندارى!
يكى پيدا ميشه ميگه، اين خوبه كه ميخواى برى ولى يا بايد چراغ مه شكن داشته باشى يا مجبورى كه خيلى آروم برى كه نيفتى ته دره!
- اول ميگردى ميبينى كه چراغ مه شكن پيدا نميشه! ......چون عجله هم دارى..
.

.

باقي ماجرا را انتخاب كنيد!!


1. بهش ميگى اگه راست ميگى بگو چراغ مه شكن از كجا پيدا كنم؟ و چون نميدونه پس دروغ ميگه، تو هم گاز رو ميگيرى ميرى تو جاده!

2. بهش ميگه كه عامل نفوذيه! ميخواد با اين حرفا دل آدم رو خالى كنه و سبب كند شدن حركت خودرو بشه! مرتيكه خاتمى چى!!

3.ماشين رو بوسيله يا ابالفضلى كه روى آينه جلوى راننده ميندازى بيمه ابالفضل ميكنى و ميرى تو جاده!

4. پارك ميكنى، پياده ميشه از ماشين! يه فصل كتك به اون مادر مرده كه بهت اندرز داده ميزنى! و يادت ميره كه اصلا عجله اى داشتى! جاده مه آلود رو هم فراموش ميكنى، البته موقتا!!

۱۳۸۷ بهمن ۳۰, چهارشنبه

F1



- من ميخوام برم فرمول يك برونم!

- اى بابا دمت گرم ، منو باش كه فكر ميكردم تو گواهى نامه هم ندارى !

- خوب ندارم!! ماشين خوب كه باشه گاز و ميگيرى ميرى ديگه!

- يعنى بدون گواهى نامه ميخواى برى F1 شركت كنى؟!! مگه شدنيه؟

- ببين جونم، اگه تصديق داشتم بهتر بود مسلما، ولى اين همه چيز نيست. ميخواى آخرين شماره مجله F1 رو برات بفرستم كه نشون ميده نقش موتور ماشين، تاير ها ، سوخت و و و... چقدر توى قهرمانى فرمول 1 موثره؟ از تو بعيده! تصديق داشتن همه چيز فرمول يك نيست كه اينقدر بزرگش ميكنى. عوامل زيادى درش نقش دارند.

- ببين رفيق جان ! اگه ميخواى تو مسابقه اتوموبيل رانى شركت كنى اول بايد بدونى كه چجورى بايد رانندگى كرد، اونوقت به فكر اين باش كه ماشينت چقدر خوب ميره! اگه رانندگى بلد نباشى ، سوار بهترين ماشين هم كه بشى ميزنى به در و ديوار، تازه اين تنها در صورتيه كه تونسته باشى ماشين رو روشنش كنى!!


۱۳۸۷ بهمن ۲۸, دوشنبه

زندگى مثل جنگه



راديوى ماشينش رو با عصبانيت خاموش كرد و كوبيد رو فرمون ماشين!
- پدرسگ ها! با اين قانون كار احمقانه از فردا همه كارگرا برامون شاخ ميشن! ريدم به اين مملكت!

حرف پسرش رو نشنيد كه ميگفت:

-بابا ، ،مامان امروز با دانشجوهاش اردو ميره، عصرى ميبرى من رو كلاس زبان؟

رسيدن به خيابونى كه به خونشون ميرسيد. طبق معمول بجاى دور زدن در آخر خيابان, ميانبر زد و ورود ممنوع رو گاز داد و رفت!

دم در آسانسور :

- مهندس جان، شارژ تون يادتون نره!
- اقا رجب تو سرايه دارى يا داروغه ناتينگهام؟
- من مخلص شما!!! آقاى رسولى گفت بهتون بگم كه شارژ سه ماه رو ندادين!
- آقاى رسولى غلط كرد! هروقت جريان استخر رو حل كرد بياد شارژ رو بگيره! اونها شش نفر آدمن بايد دوبرابر شارژ بدن! يا همين يا نميدم!

آسانسور كه بالا ميرفت نگاهش تو آينه با نگاه پسرش تلاقى كرد كه بر و بر نگاش ميكرد!

- آريان جون يادت باشه كه زندگى مثل جنگ ميمونه، زرنگ نباشى كلاهت پس معركه هست كه هيچ, ميخورنت!
آريان با شنيدن جنگ, ياد دعواى صبح توى مدرسه با دوستش در صف ساندويچ افتاد و مغرورانه لبخند زد!



۱۳۸۷ بهمن ۲۶, شنبه

خودى و غير خودى



فرهنگ سياسى عقب افتاده مشخصات زيادى داره كه يكى اى اونها مرزبندى كردن شديد بين هرگونه تفكر دگر گونه است. چيزى كه ج.ا از اون با صداى بلند به عنوان خودى و غير خودى نام ميبره ، قشرى از اپوزوسيون (اگه واقعا بشه اين نام رو اطلاق كرد!) هم با مارك چسبوندن به هر انديشه متفاوت با باورهاى غير قابل انعطاف خود٫ همون كار رو ميكنند.

گاهى اين مرز بندى تا حدى فاجعه آميز ميشه كه به برخورد هايى ناشى از وهم و هذيان شبيه تره تا كنش طبيعى. اينكه صرف ابراز يك عقيده چه درست و چه نادرست بجاى نقد آن سبب حمله شخصى به ابراز كننده بشه، به او مارك زده بشه كه تو چى يا چى هستى يا اقداماتى از اين دست كه شاهدش بوديم و هستيم، نتنها كمكى به پيشرفت نميكنه بلكه حاصل اين گونه برخوردهاى فاقد شعور چيزى بجز خود سانسورى، بدبينى و بى اعتمادى و عدم همبستگى نميتونه باشه.

نقد آرى تخريب شخصى نه!

ديده ميشه كه بد اخلاقهاى سياسى به اسم "نقد" سعى در توجيه بد عملى خود دارند. غافل از اينكه با اين كارشون مشخص ميشه مفهوم نقد رو نميدانند! نقد با تخريب شخصى فرق ميكنه . اينكه "صاحب" فكرى كه ما مخالفش هستيم رو آدمى پسيميست ، عمال اين و آن، مزدور، خائن ، نادان و... خطاب كنيم اسمش نقد نيست! جالب اينه كه برخى در پاسخ به اعتراض به شيوه برخورد با ژستى دموكرات موابانه ميگن...رفيق!!! نقد پذير باش!!!

من فرق عمده اى كه بين حاكميت فاسد و اين گروه ها ميبينم اينكه اينها قدرت در دست ندارند، وگرنه همين ج.ا با يك لباس ديگه ميداشتيم!!

تا زمانى كه برايند فرهنگ سياسى جامعه ما چنين نمره اى بگيرد، همين لايق ماست كه بر ماست!


۱۳۸۷ بهمن ۲۵, جمعه

اسطوره ها



اسطوره بود! يك الگوى تمام و كمال! تاريخ تمام انقلابهاى دنيا رو از بر بود حالا اينكه يه جايى توى بحثى نميدونست كمون اوليه چيه ولى خوب ميدونست كه چه گوارا متولد آرژانتينه!!
از ديد خيلى ها الگوى عملى مقاومت منفى و نافرمانى مدنى بود، مثلا سر كار نميرفت اون هم با سر بلند! از شانس بدش چون باباش خيلى پولدار بود باعث شده بود بدخواه هاش بگن دليل كار نكردنش اينه!
پاى حرفاش كه مينشستى فقط انرژى بود اون هم از نوع مثبت! غصه مردم پيرش كرد، اصلا واسه همين دق كرد و مرد! اين كه چرا اين مردم بلند نميشن. صداش هنوز تو گوشمه من اگر بر خيزم ، تو اگر برخيزى.. آخرا كمتر ميديدمش چون كار و زندگى وقتى باقى نميذاشت! يادمه شاكى بود ميگفت، نه! اين مردم كونشون رو تكان نخوهند داد!

وقتى كه مرد براى بيرون آوردن جنازش مجبور شدند در خونه رو از جا در بيارند تا بتونند اون هيكل رو از در رد كنند!



۱۳۸۷ بهمن ۲۳, چهارشنبه

بد و بدتر 2



- زرى جون نميدونى تو چه بد بختى گير كردم، از وقتى كه به دليل كار هوشنگ اومديم اين شهرستان دورفتاده مشكل داريم با مدرسه فريد.
- چه مشكلى؟
- هيچى بابا ! اين خراب شده دو تا دبيرستان داره ، اون اولى كه فريد اولا ميرفت معلماش خيلى عوضى بودند، تنبيه بدنى هم ميكردن اصلا يك مكافاتى! اين مدرسه دومى اونجورى نيست ولى يكسرى معلم جوون و بى تجربه داره كه نه بلدن كلاس رو اداره كنن نه درست درس بدن!

- طفلى فريد! بعد چه جورى كاراش رو پيش مى برين كه از غافله عقب نمونه؟
- هيچى ديگه ٫ باباش ميگه ديگه نره مدرسه!! اون هم نميره!!
- چييييى ! مگه ميشه؟!! چرا آخه؟
- باباش ميگه با اين شرايط نره مدرسه بهتره!! هرچى ميگم بهش هوشنگ جون رفتن به اين مدرسه دومى بهتر از اينه كه درس نخونه بچه٫ بذار بره ٫ من و تو هم شبها بهش كمك ميكنيم٫ بلكه بهتر راه بفته ، هوشنگ پا تو يك كفش كرده كه نه! اينجورى من روش اون مدير و معلمهاى ابله رو ناخواسته تاييد ميكنم !! اينقدر صبر ميكنيم كه يه مدرسه خوب اينجا باز بشه!!

- اى بابا! اومديم و تا چندسال ديگه هم باز نشد! تكليف اون بچه چى ميشه؟ عمرش تلف ميشه!
- زرى جون هوشنگ رو كه ميشناسى خيلى آرمان خواهه! سرش بره زير بار زور نميره! من قبول دارم كارش رو ولى دلم براى بچم ميسوزه.
- ببخشيد كه رك ميگما! هوشنگ خان شما...


۱۳۸۷ بهمن ۲۲, سه‌شنبه

اولى دومى و جريان بيگ بنگ و خدا!



اولى - خداوند رب العالمين خالق جهان هستى است.

دومى - خدا؟ هستى و موجودات و كهكشانها بعد از بيگ بنگ بوجود آمده اند ميخواى بگى خدا همان بيگ بنگه؟

اولى - نه! خدا خالق بيگ بنگه

دومى - چرا بايد بيگ بنگ خالق داشته باشه؟!

اولى - چون هر چيزى خالق داره، بيگ بنگ هم بايد داشته باشه ديگه!

دومى - اگه هر چيز لزوما بايد خالق داشته باشه پس خالق خدا كيه؟ چرا براى اون دنبال خالق نيستى؟

اولى - چون خدا موجود نيست بلكه خود وجود است!

دومى - مسئله جالب شد! از كجا ميفهمى خدا خود وجوده ولى بيگ بنگ نه؟!!

اولى - هووم .. چون بيگ بنگ يه جوراى ايجاد شده لازم است موجود باشه نه خود وجود!

دومى - نه ! نشد! من نميتونم قبول كنم وقتى كه هر چيزى كه وجود داره نيازمند خالقه صو رت مسئله رو براى خدا پاك كنيم!!


بد و بدتر (1)!!



بين بد و بدتر كدوم رو انتخاب ميكنى؟
- هيچكدوم رو!!
- يعنى چى هيچكدوم رو؟ تو با اين حرفت عملا بدتر رو انتخاب كردى!! چون بد رو نگيرى بدتره آتوماتيك انتخاب ميشه!!
-خوب حالا گيريم كه بشه! چه فرقى ميكنه!!
-خوب نابغه! بدتره اوضات رو بدتر ميكنه ديگه!! فرقش همينه!

------------------------------------------

-من بين و بد و بدتر انتخاب نميكنم چون هيچكدومش رو قبول ندارم! اينقدر صبر ميكنم كه بين خوب و بد انتخاب كنم!
- شعار قشنگيه! خسته نباشى اينقدر زحمت ميكشى!! اين صبرت منو كشته!! باش تا صبح دولتت بدمد!

ادامه دارد (شايد!!!)