بچه اى توى بازار يه اسباب بازى ميبينه! لنگه همونى كه رفيقش داره! به مادرش زور ميكنه كه مامان من اينرو ميخوام! مامانه قيمت اسباب بازى كه كه ميبينه سرش سوت ميكشه! دوبرابر پوليه كه داره! ميگه نميشه بچه جون اين گرونه! يه چيز ديگه وردار! بچه گريان و عر زنانى!! گير ميده كه نه! همون رو ميخوام! همه رو عاصى ميكنه! با گريه به مامانش ميگه, تو هميشه همين رو ميگى!! پس چرا توى كوچه اين و اون دارند؟!!!! اين قضيه از گنجايش فهمش ساخته نيست كه همونقدرى كه پول دارى ميتونى خرج كنى! وگر نه نق نميزد! اصلا نميفهمه كه مادره چى ميگه!.... آقا جون نميشه!
آدمها بزرگ ميشن ولى واكنش هاى خيلى ها در برابر مسائل اطرافشون مانند مكانيسم همون بچه باقى ميمونه. آدم حيران ميمونه كه اينها چى ميگن؟! در چه فضاى ذهنى سير ميكنند؟ دموكراسى ميخوان؟ خب, بد نيست، زود هم ميخوان از مرغوبترين نوعش هم ميخوان, به خودى خود بد نيست ولى وقتى كه ميگى به اين دليل نميشه، با اعتراض همه جانبه ميگن كليشه اى حرف ميزنى، چرند ميگى بى سوادى! اينجا و اونجا شده چرا اينجا نشه !!
بعد به گونه كاملا غير كليشه اى!!!! مثال هايى ميارند از بلوك شرق و آلمان پس از جنگ و از اين دست! بماند كه فقط يك آدم مغز پسته اى ميتونه نفهمه كه آقا فرق كشور X با ايران چيه! فكر كردن درباره فاكتورهاى تعيين كننده از مغز پسته اى ها بر نمياد، حرف زدن چرا! به هر حال ديده خوشش اومده , ميخوادش ديگه! نميشه نداريم! مقدمات لازم نيست! چه جورى بشه هم اصلا مهم نيست!! تمام هم و غمش پا كوبيدن مثل بچه داستانه!اين وسط كسى كه خلاف اين بگه ميشه روشنفكر نما، بى سواد, مختصات ندان!! و جالب تر از همه ميشه كسى كه تلاش براى مطرح كردن خودش داره! و ميخاد خودش رو با ژست، خارجى ماب جا بزنه! اونهم در يك فضاى مجازى با ID هاى پنهان در چند تا وبلاگ!!! بيدارشيد بابا جون!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر