قسمت اول - دنبال فردى ميگردند كه كمى متفاوت با بقيه باشه، اون رو بزرگش ميكنند بهش پر و بال ميدند، اينكه طرف اصلا اهل پرواز باشه, نه مهمه و نه بهش فكر ميشه! ميبرندش بالا، بالا ، بالاتر! با هر سانتى كه بالاتر ميره شروع ميكنند به حسادت كردن بهش. اون هم با لذت تمام! وقتى خوب بالا رفت،ميشه با نفرت و حسادت از پايين بهش خيره شد، اما فعلا نفرت آميخته با احترام ولى باز هم بالاتر ميبرندش تا بشكه نفرت حسابى پر بشه! حالا ديگه بايد منتظر يك حادثه بود! وقتى رخ ميده طناب رو ول ميكنند تا با مخ بخوره زمين و له بشه. چه كيفى ميده! تازه اين شروعشه، هركى كه از راه ميرسه يه لگد بهش ميزند يا دست كم يه فحش بهش ميده!
قسمت دوم- يك آدم ساده روستايى با خانواده زير خط فقر! خوب بلد شده به توپ لگد بزنه. شانس مياره كه مثل رفيق ديگش كه بازيش هم بهتر بود از زمين خاكى به خاك سفيد نميرسه!! معروف ميشه ولى هنوز همون بچه شر باقى ميمونه. از شانسش يك بار اون جايى كه بايد باشه قرار ميگيره , توپ رو ميزنه تو گل حريف! ميشه يك شبه حماسه ساز براى يك ملت! ازش بپرسى نميدونه حماسه رو با چه جور "ه" مينويسند! ولى ديگه اون بالاست بچه شر ديروز ميشه الگو! نميخواد باشه ولى چاره نداره.
توى خيابونها , ميليونها آدم ميرن و ميان كه فرقشون با اون اينه كه بهتر به توپ لگد نميزنند!! همينا سر يك تصادف با قمه از خجالت هم در ميان!!! ولى همين ها نميتونند بفهمند كه چگونه يك بچه شر سابق!!! ميتونه اين كار رو بكنه! شايد خيلى هم عجيب نباشه، مردمى كه بتونند بفهمند دنبال حماسه ساز نميگردند!