وقتى از زمين فاصله ميگيرى، از بالا به چيز ها نگاه ميكنى، فكر ميكنى كه بهتر ميبينى، كاملتر ميبينى، درست هم هست، ديدت وسيعتر شده ولى دليل بر اين نيست كه بهتر قضاوت مى كنى! باهر سانتى كه فاصله ميگيرى كمتر لمس مى كنى ، كمتر ميشنوى! كم كم تار و پود روابط رو كمتر حس ميكنى، زد و بند قواعد خودساخته و يا ناگزير رو فراموش ميكنى، اينها هم معيار قضاوت اند. مثل اون پرنده مى مونى كه از قفسش گريخته اكنون از بالا نگاه ميكنه ماهى قرمز، همدم سابقش, رو در تنگ بلور! سرى از افسوس برايى ماهى در بند تكان ميده كه اى بيچاره، نميدونه كه در تنگ بازه!!! و در تنگ باز است، براستى!
.
.